آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

مث دیوونه ها همش زل زدم به گوشیم. که ننکنه یه وقت زنگ بزنه و من نفهمم.

تا قبل از این گوشیم همش سایلنت بود. اصلا از صدای زنگ خوشم نمیومد.ولی الان صدای زنگ گوشیمو زیاد زیاد کردم. ولی...........

خدایا یه کاری کن بزنگه اصلا اشتباهی بزنگه. دلم واسه صداش تنگ شده.

صداش مث لالایی بود واسم.وقتی حرف میزد دلم میخواست سرمو بزارم رو پاهاشو فقط به صداش گوش کنم.

بهاره کجایی الان؟ کجایی که علی داره میمیره از تنهایی ودلتنگی؟

۱۵ تیر ۹۰ ، ۰۴:۳۱
علی ...
یک روز ۱۲ ساعت گذشت.

بی تو که لحظه ای نبودنت یک عمر بود.

حالا من ماندم و هزاران هزار سال دلتنگی.

۱۵ تیر ۹۰ ، ۰۴:۳۰
علی ...
میدونین بدبختی من چیه؟

عشقم /زندگیم/عمرم/نفسم/همه کسم/پناه بی کسیام/خلاصه همه چیزم رفته ولی من مادر مرده باید عادی برخورد کنم

تو محل کار/تو خونه/پیش دوستام/پیش همه.

مردم از بس تظاهر کردم. خسته شدم. کم آوردم.

کاش میشد دوباره بریم تو پاسارگاد بشینیم کنار هم و خوراکی بزاریم تو دهن همدیگه/ زل بزنیم تو چشمای هم و دوباره بت بگم: چقد خانوم شدی

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۷:۰۱
علی ...
یک روز و هشت دقیقه سپری شد.

بی تو.

بی تو که دلم با تمام وجود تمنای دیدنت را دارد.

یک روز و هشت دقیقه گذشت

به درازای یک عمر گذشت. 

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۶:۴۱
علی ...

بزار دستاتو تو دستام / به چشمونم نگاهی کن

لبان خشک و سردم را / به یک بوسه بهاری کن

سرت را همچو عاشق ها / به رویه سینه ام بگذار

صدای قلبمو بشنو / که میخواهد تو را بسیار

نگو دیره آآآآآه نگو دیره آآآآآه / که این دل بی تو میمیره

بزار بااشک چشمونم بهار تازه ای سازم /گلای پرپر دل رو به زیر پات بیاندازم

بزار در خلوت شبهام در آغوشت پناه آرم / چشامو تا سحر خیره به رخسارت نگه دارم

سحر کن امشبو با من / که من خاموش و تاریکم

بمون با من که من بی تو / درون سینه میمیرم

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۶:۳۷
علی ...

میبینی بهاره!

وسط تیرماه هوا هم مث دلم ابریه.

انگار میخواد بباره! من که خیلی وقته دارم مث ابر بهار گریه میکنم.

یادته گفتی با یکی حرف بزن سبک میشی؟ امروز ظهر خواستم با یکی بحرفم. ولی هیچ کی نبود. یعنی دیگه هیچکی نیست. هیچکی نیست که واسش از عشق بگم. به جز تو کی میدونه عشق چیه؟

تو که یادگار عاشقی بودی تو این زمونه بودی.

چرا رفتی؟

چرا صبر نکردی؟

الان ۲۳ ساعت و ۴۰ دقیقه میشه که دیگه ندیدمت.

تحملم تموم شده.

خدایا چرا یه زلزله نمیاد؟ میخوام راحت شم از این غصه. از این ماتم. از این دوری.

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۶:۰۹
علی ...
خسته شدم از بس از این ور اون ور شعر کپی/ پیست کردم.

اینا حرف من نیست.

حرف من اینه: الان کجاست اونیکه یه روزی کنارم بود؟ کجاست اونیکه یه نگاهش به صد تا دنیا می ارزید؟ کجاست اونیکه صداش هنوز تو گوشمه؟

حرف من اینه: تا ابد دوستش دارم. حالا هر کجا که میخواد باشه. میخواد به یادم باشه یا نباشه. عشق که اینجوری نیست که اگه نبود. اگه رفت. اگه نشد تو بگی به درک. ازش متنفرم. عشق اگه عشق باشه تا آخرش عشقه.

منم تا آخرش عاشقشم.

 

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۱:۵۸
علی ...

نمیخوام به جزمن دوست دار دیگری باشی

 نمیخواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی

 نمیخواهم صفای خنده ات را دیگری ببیند

 نمیخواهم کسی نامش،برلبهای توبنشیند

نمیخواهم به غیرازمن بگیرد دست تودستی

نمیخواهم کسی یارت شوددرراه این هستی

(این شاید یکم خود خواهی باشه ولی....)

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۱:۴۹
علی ...

من گمان می کردم رفتنت ممکن نیست.

رفتنت ممکن شد،باورش ممکن نیست 

وتو نمی دانی،نه!.........

که چه دردی دارد،

خلاء جای تو را حس کردن،

وهمین درد همه جان مرا می کاهد،

......وتو نمی دانی،نه!

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۱:۳۳
علی ...

نگاه 
من بازنده نگاه توام

روزی که با نگاهت وداع کردم و تو آن روز ندانستی که من بی صدا شکستم

 و چقدر بی رحمانه به من تازیانه زدی و ذره ذره سوختن مرا ندیدی.
دلم برای نگاهت تنگ شده

همان نگاهی که زمستان را برایم زیبا کرد و وقتی تابستان از راه رسید

دیگر نه تو بودی و نه نگاهت.

اینک تابستان در راه است،تابستانی که فکر میکردم نگاهت مرا میخواهد

 و من آرام آرام به تو دل بستم و هیجانم پرواز کرد.

تنها تو در قلب من بودی و من جرات خیانت نداشتم.
گناه من چیست؟
اینکه نگاهت را می ستایم؟!!
نمیدانم به کدامین گناه اینگونه بی قرار روز و شب با تو بودن را سپری می کنم

در خیال سیاهی که دیگر تصور نگاهت برایش کمرنگ شده و دارد محو می شود.
نرو!!

نگذار عشق بمیرد و در گورستان همیشگی قلبم دفن شود.

آخر تو نمی آیی پس من چرا انتظار می کشم؟
نمی دانم!!!
من منتظرم

یادت باشد بیایی تا نمیرد،

نمیرد بهاری که من برای تو و خودم ساختم.

بهاری که لحظه به لحظه اش پر از نگاه تو بود.َ

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۱:۲۷
علی ...

بادکنک دلتنگیهایم پر شده از هوای تو

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۰:۳۶
علی ...

اولین باری که طوفانی شدم      پیش پای عشق قربانی شدم

یک دو گام از خویشتن بیرون شدم      واقف از اسرار پنهانی شدم

عشق غیر از تاولی پر درد نیست      هر کس این تاول ندارد مرد نیست

اب میخواهم سرابم می دهند      عشق می ورزم  عذابم می دهند

عشق اخر تیشه زد بر ریشه ام      تیشه زد بر ریشه اندیشه ام

کوه کندن گر نباشد پیشه ام      بویی از فرهاد دارد تیشه ام

عشق از من دورو پایم سنگ بود      قیمتش بسیارو دستم تنگ بود

هیچ کس درد مرا وا کرد؟نه      فکر دست تنگ ما را کرد؟نه

هیچ کس از حال ما پرسید؟نه      هیچ کس اندوه ما را دید؟نه

هیچ کس چشمی برایم تر نکرد      هیچ کس یک روز با من سر نکرد

هیچ کس اشکی برای من نریخت      هر که با من بود از من می گریخت

خوب اگر اینست من بد می شوم      عشق اگر این است مرتد می شوم

گفته بودند عشق طوفان می کند      هر چه می خواهد دلش ان می کند

گفته بودند عشق درد بی دواست      علت عاشق ز علت ها جداست

اری اکنون اگه از ان می شوم      زان همه جستن پشیمان میشوم

چند روزیست حالم دیدنیست      حال من از این و ان پرسیدنیست

گاه با حافظ تامل می زنم      گاه بر روی خودم زل می زنم

فاش می گویم به اواز بلند      وارثان دردهای ارجمند

آی مردم شوق هوشیاری چه شد؟      ان همه موسیقی جاری چه شد؟

دادها نا بالغ و دلواپسند      خنده ها در عین پیری نارسند

گفتم اخر عشق را معنا کنم      بلکه جای خویش را پیدا کنم

امدم دیدم که جای لاف نیست      عشق غیر از عین و شین و قاف نیست

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۰:۳۲
علی ...

دارم از دوریت دیونه میشم

از آخرین اس ام اسی که بهت دادم همینجور

مث دیونه ها را افتادم تو خیابونا.

رسیدم به  یه کافی نت گفتم بیام واست درد دل کنم

آخه خودت گفته بودی:

eybi nadare azizam har shab s bede. dardato b khodam bego.man sange sabore kheiliya bodamto ke jayekhod dari.harvaght kari az dastam bar miomad behem bego kootahi nemikonam.

مگه نه؟

۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۰:۲۲
علی ...
۱۷ساعت و بیست دقیقه می گذرد.

ولی دلم هنوز باور نداره که رفته.

بهش قول دادم ک دیگه سراغش نرم.

ولی نشد!

از ساعت ۹شب ۱۳ تیر تا ساعت ۲و ۵۵ دقیقه صبح ۱۴ تیر.

بهش اس دادم گفتم. نمیتونم سر قولم بمونم.

آخه قبلا یه قول بهش داده بودم ک بهش عمل کرده بودم.

ولی این یکی خیلی سخت بود.

فکرشو بکن یکی باشه که قد تموم دنیا دوستش داشته باشی

بعد بهش بگی دیگه سراغت نمیام.

بهش گفتم من اونقد مرد نیستم که سر این قولم وایسم.

شانس بد من هر چی اس میدادم نمیرفت. صبح که شد رفتم سر

کوچه شماره 3.

همه اس ام اس هایی که داده بودم رسید به دستش.

بعد یه اس ام اس بهم داد که:

Smsat omad. boro lotfan. akharin bari bod ke javabeto dadam. lotfan boro

چی به سر اون همه دوست داشتن اومده بود؟

کاش میتونستم برم.

کاش میشد که فراموشش کرد.

۱۴ تیر ۹۰ ، ۰۹:۵۰
علی ...
الان که دارم اینارو مینویسم یه ساعتی میشه از رفتن کسی که

این دوستت دارم خوشکلو واسم نوشت.

الان حال ندارم راجع بهش توضیح بدم.

وقتی داشت میرفت بهم گفت با یکی حرف بزن.

سبک میشی!

ولی چطوری؟ مگه میشد بی تو بود و سبک بود.

سنگینی این غم داره لهم میکنه.

کاش یکی بود که میشد باهاش حرف زد.

کاش الان پیشم بود.

اسمشو گذاشته بودم

"یادگار عاشقی تو این زمونه"

چقدم بهش میومد.

با اون افکار دهه پنجاهیش.

یک ساعته که رفته. ولی انگار یه عمره که ندیدمش.

بغض گلومو گرفته داره خفم میکنه.

آخه خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چرا اینطوری شد؟

مگه ما چکار کردیم که این بلا به سرمون اومد؟

ما که همدیگرو دوست داشتیم. چی به سر عشقمون اومد؟

 این دوستت دارم که میبینین رو خودش واسم نوشت

با اون دستایه مهربونش.

۱۳ تیر ۹۰ ، ۱۷:۴۰
علی ...
دوست دارم ...................

 

 

                           بهاره

 

۱۸ خرداد ۹۰ ، ۱۷:۱۶
علی ...