آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

۱۱۵ مطلب در تیر ۱۳۹۰ ثبت شده است

فردا قرار شد همدیگه رو ببینیم.

آخ که چقد بیتابم.

آخ که چقد خوشحالم

فردا میبینمش.

فردا زل میزنم تو چشاشو غرق میشم.

غرق در خوشبختی.

۲۷ تیر ۹۰ ، ۱۹:۲۴
علی ...

داره تموم میشه.

۲۷ تیر ۹۰ ، ۱۹:۲۴
علی ...

امروز بد جور شاکی بودم.

اعصاب هیچکیو نداشتم. جز م.........

از اون روزایی بود که سگ سگ بودم.

کاش میدونستم کجاس.

۲۷ تیر ۹۰ ، ۱۹:۲۳
علی ...

از سر کار که زدم بیرون زنگ زدم به یارو.

ورداشت هرچی از دهنم در اومد بهش گفتم.

بهش گفتم کجایی تا بیام ..............................

ولی اینقد وجود نداشت که بگه.

دلم میخواست میدونستم کجاس.

بالاخره میفهمم.

بچه ..............

۲۷ تیر ۹۰ ، ۱۹:۲۲
علی ...

شب که دیدم یارو داره اذیتش میکنه گفتم گوشیشو خاموش کنه.

تا صبح داشتم زنده مرده یهرو رو فحش میدادم.

ولی عین خیالشم نبود.

مزاحم دیگه. چکارش میشه کرد.

مگه دستم بهش نرسه.

صبح رفتم سر کار.

اعصابم بد خورد بود.

همه جا غرق سکوت بود.

گوشیشم که خاموش بود.

۲۷ تیر ۹۰ ، ۱۹:۲۱
علی ...

شب داریم اس ام اس میدیم به همدیگه که میگه یکی مزاحمش شده.

میگم شمارشو بده بهم.

میگه ولش کن.

خلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن بهم میده شمارشو.

هر چی زنگ می زنم جواب نمیده.

اس ام اس میدم و کل اقوام مونث یارو رو فحش میدم.

اما نه عین خیالشم نیست.

عین سیب زمینی.

اگه میدونستم کیه و کجاس. بلایی سرش میاوردم که به ..... خوردن بیوفته.

ولی حیف که نمیدونم چه خریه.

ولی میفهمم.

اونوقت خودم درستش میکنم.

من کلا تو این جور کارا بد جور سیریشم.

تا آمار کل خاندانشو در نیارم بیخیال نمیشم.

۲۷ تیر ۹۰ ، ۱۹:۲۰
علی ...

داره میشه دو هفته.

سیزده روز و پنجاه و سه دقیقه.

بی تو.

با یاد تو.

۲۶ تیر ۹۰ ، ۱۷:۲۳
علی ...

وقتی که اینجوری میشه.

میریزم به هم.

دلشوره دارم.

فکرم درگیره.

نمیدونم چی واسه خودم تجویز کنم.

اول میگم سیتالو پرام شاید خوب باشه.

شایدم کلونازپام.

حالت تهوع دارم میگیرم از این اوضاع اینتر نت و شبکه های مخابراتی.

عیب نداره متوکلوپرامید میخورم خوب میشه.

یا اصلا هیوسین.

نه فایده نداره. باید دنبال یه نسخه دیکه بگردم.

مثلا...

آها فهمیدم.

م........

آره.

فقط اونه که میتونه آرومم کنه.

۲۶ تیر ۹۰ ، ۱۷:۲۱
علی ...

ظهر بهم اس میده که میخواد بره بیرون.

میخواد بره جواب آزمایش مامانشو بگیره.

بهم میگه:

میتونی بیای با هم بریم؟

بهش میگم:

از خدامه ولی سر شیفتم. هیچکی هم نیست که بزارم جای خودم.

میگه که عیب نداره تنها میرم.

ولی من که بد جور تشنه دیدنش بودم بهش گفتم یه بهونه بیار فردا با هم میریم.

امروز تنها نرو.

گفت نمیتونه و باید بره. ولی فردا پس فردا که میخواد بره استخر بهم میگه که با هم بریم.

منم گفتم باشه و خداحافظی کردم.

۲۶ تیر ۹۰ ، ۱۷:۲۱
علی ...

از سر کار میام خونه و شروع میکنم به نوشتن.

راستشو بخواین اول تو مینویسم بعد کانکت میشم و نوشته ها رو کپی میکنم.

آخه سرعت تایپ فارسیم پایینه.

ولی دیشب بعد از نوشتن هر چی زور زدم نتونستم کانکت بشم.

دیگه داشتم کلافه میشدم.

ولی چه کار میتونستم بکنم؟

به خودم گفتم اَه بازم بدشانسی.

نمیدمنم چه صیغه ایه اس ام اس میدم به همه میرسه ولی به م....... نه.

زنگ میزنم گوشیش روشنه ولی اس ام اس نمیره.

الان که دارم اینا رو مینویسم دوباره اس ام اس هام نمیره.

بازم بد شانسی

۲۶ تیر ۹۰ ، ۱۷:۲۰
علی ...

اعصابم ریخته به هم.

حوصله خودمم ندارم.

نمیدونم چرا این جوری میشه.

وقتی که چند ساعت ازش بی خبرم.

انگار یه چیزی کمه

۲۶ تیر ۹۰ ، ۱۷:۲۰
علی ...

یازده روز و دو ساعت و پنجاه و هفت دقیقه

بی تو.

با یاد تو.

به امید دیدار تو.

به سختی گذشت.

خیلی سخت.

۲۴ تیر ۹۰ ، ۱۹:۲۷
علی ...

دیشب بعد از کلی ریست کردن گوشی و زنگ زدن به ام تی ان بالاخره اس ام اس ها درست شد.

تازه از مهمونی که رفته بود برگشته بود.

شروع کردیم به دادن اس ام اس به همدیگه.

یه راز رو بهم گفت و ازم قول گرفت که به کسی نگم. هیچکس.

منم بهش قول دادم که به هیچکس نگم. هیچکی.

.

.

.

.

.

منتظر چی هستین؟

گفتم که قول دادم چیزی نگم.

۲۴ تیر ۹۰ ، ۱۹:۲۵
علی ...
دست ات را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته با تو سخن می گویم

به سان ابر که با توفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

زیرا که من

ریشه های تورا دریافته ام

زیرا که صدای من

با صدای تو آشناست.

(احمد شاملو)

۲۳ تیر ۹۰ ، ۱۸:۴۲
علی ...

ده روز و یک ساعت و پنجاه و نه دقیقه میشه که ندیدمت.

دلم خیلی خیلی هواتو کرده.

پس کی میرسه که ببینمت؟

۲۳ تیر ۹۰ ، ۱۸:۲۹
علی ...

امشب هیچی ندارم که بنویسم.

جز اینکه بگم دلم خیلی واست تنگ شده.

شده قد سوراخ جوراب مورچه!

۲۳ تیر ۹۰ ، ۱۸:۲۵
علی ...

شب دارم بهش اس ام اس میدم که دو باره متوجه میشم اس ام اسام نمیره.

این وضع تا الان که دارم اینارو مینویسم ادامه داره.

دلم واسش شده یه ذره.

ظهر یه دقیقه باهاش حرف زدم . همین.

همش هم یه خاطر این ام تی ان لعنتیه.

بهترین اپراتور تلفن همراه در جهان سوم!

۲۳ تیر ۹۰ ، ۱۸:۲۳
علی ...
وقتی بهش زنگ زدم بهش گفتم که دوسش دارم/عاشقشم/.....

بهم گفت :

تو دیوونه ای که منو دوست داری.

منم گفتم:

آره دیوونم. دیوونه تو.

بهش گفتم:

تو وبلاگمم مینویسم که دیوونتم.

آقایون خانوما من دیوووووووووووووووووووووونم.

دیوونه م......... جونم.

۲۲ تیر ۹۰ ، ۱۹:۰۲
علی ...

تو دارو خونه. میگم. میخندم و کلی سر حالم.

پیش خودم میگم الان همکارام میگن این دیونه شده.

نه به چند روز پیش که یه کلمه هم حرف نمیزد نه به امروز.

خلاصه کلی شارژ بودم امروز.

پر از حس خوشحالی.

۲۲ تیر ۹۰ ، ۱۸:۵۴
علی ...

عصر میام خونه.

یه کم غذا میخورم.

تو این فاصله چند تایی به هم اس ام اس میدیم.

ناراحته.

ازش میپرسم چی شده؟

میگه:

امروز نتیجه امتحانامون اومده. اینترنتمم قطعه.

بهش میگم خب من میرم واست آمار نمره هاتو میگیرم.

یوزر پسوردش رو واسم میفرسته.

میرم تو سایت دانشگاه و نمره هاشو میبینم.

قبول شده.

بهش زنگ میزنم و نمره هاشو واسش میخونم.

کلی خوشحال میشه.

مبارکه عزیزم.

مبارکه

۲۲ تیر ۹۰ ، ۱۸:۵۴
علی ...