آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

۵۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

یعنی خبری تلخ تر از این هم میشد شنید.

لعنت به بیست و پنجم شهریور نود و سه.

لعنت به ساعت شش.

لعنت به پست شماره 83

لعنت به همه آدمهایی که دیگران رو آزار میدن.

لعنت به همه کسایی که خوبی رو با بدی جواب میدن.

لعنت به کسایی که خوبی رو درک نمیکنن.

لعنت به هر کسی که تو رو آزرد.

لعنت به من.

به منی که مثل اسب نشستم و دارم نگاه میکنم

نگاه میکنم که روز گار هرچی میخواد به سرمون بیاره.

آره لعنت به من...

۲۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۲۹
علی ...

چقدر سخته بعضی از سوالهایی که ازت می‌پرسم...

۲۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۲۸
علی ...

آهسته فتح کرده ای با چشمانت هرچه داشته ام را،

حالا تمام جهان من مستعمره ی توست.

به چه تشبیه کنم تو را؟

به بهار یا به آبی زلال دریا؟

صدای لطیف و مهربانت دلم را می‌لرزاند،

گوشهایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت می نشیند،

حرفهایی که همیشه برای من شوق است و امید.

دستانت مرا یاد یک واژه می اندازد و آن هم عشق است.

آغوشت همچون دریایی پر تلاطم است

و من چه قدر غرق شدن در این دریا را دوست دارم.

بدان همیشه در قلبم،

در نگاهم و در وجودم

تو را عاشقانه می پرستم،

تویی که تمام کج خلقی ها و بداخلاقی هایم را تحمل میکنی

و صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم میکنی،

با لبخندت غرور بیجایم را آب میکنی

و با همان طنین دلنشین صدایت تسکینم می دهی.

تو را به اندازه ی خودت،

به اندازه ی آن قلب پاک و مهربانت دوست دارم...

کاش بدانی که جهانم بی تو هیچ ندارد،

تو فقط بانویِ من بمان و من هم قول می دهم تا ابد

مردِ تمام لحظاتت باشم...

۲۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۲۸
علی ...

من برای همیشه دوستت دارم...

بی برو برگرد.

برای همیشه عاشقت می مونم

به حرف بقیه چیکار دارم؟

بذار هر چی میخوان بگن.

من یه حرفهای بهت زدم،

یه قولهایی بهت دادم

که بمیرم زیر پا نمیگذارمشون.

من برای همیشه مال خودِ خودِ خودت می مونم...

۲۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۲۷
علی ...

تو

یادگار روزهایی هستی که...

نه فراموش می شوند

و نه تکرار...

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۲۰
علی ...

یادته؟

یادته بهم گفتی که نگران نباش؟

یادته گفتی فکر و خیال ممنوع؟

اصلا برام نوشتیش که یادم نره...

یادت نیست؟

اون مجله جدول، اون مداد، اون تراش و پاک کن شاهدن

ولی هیچ وقت نشد که نگرانت نباشم...

هیچ روزی نیومد که فکر و خیال نکنم

و حالا این فکر و خیالا، این نگرانی ها

هزار برابر شده....

برات دعا میکنم....

برام دعا کن.

بد جور بریدم م....

بد جور له شدم.

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۲۰
علی ...

کاش زندگی مثل کامپیوتر بود...

کاش وقتی اینقدر اوضاعت به هم می ریخت

و هنگ می کردی

یکی بود

یکی که بیادو دکمه ریست رو بزنه

و همه چیز دوباره نو بشه

کاش زندگی مثل کامپیوتر بود...

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۱۹
علی ...

حال بدیست....

این که درد را حس کنی

ببینی اش

و تنها کاری که میتوانی بکنی

تحمل کردن باشد

حال بدیست....

ناتوانی در برابر مشکلات

مشکلاتی برای عزیز ترین موجود عالم

حال بدیست....

بودن در این همه تلاطم ناملایمات زندگی

و یک سکون

حال بدیست....

زندگی میان این همه پارادوکس

خواستن و نتوانستن

دویدن و نرسیدن

حال بدیست....

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۱۸
علی ...

لا لالا لالایی لالا لالا لالایی لالایی لالایی لالالایی

ببار ای نم نم بارون ببار ای نم نم بارون

زمین خشک را تر کن سرود زندگی سر کن

دلم تنگه دلم تنگه 

سرود زندگی سر کن دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگه

بخواب، بخواب ای دختر نازم به روی سینه ی بازم

که همچون سینه ی سازم همش سنگه همش سنگه

که همچون سینه ی سازم همش سنگه همش سنگه

لالا لالا لالایی لالا لالا لالایی لالایی لالایی لالالایی

لالایی کن مرغک من، دنیا فسانست 

هر ناله ی شبگیر این گیتار محزون اشک هزاران مرغک بی آشیانست

هر ناله ی شبگیر این گیتار محزون اشک هزاران مرغک بی آشیانست

                                                                    (لالایی ویگن)

۱۶ شهریور ۹۳ ، ۰۴:۳۶
علی ...

نگران نباش م....

الزایمر هم که بگیرم باز فراموشت نمیکنم.

چون تو اینجایی...

تو دلم.

و دل هم آلزایمر نمی گیره...

۱۰ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۴
علی ...

به خدا راضی ام.

به پیر، به پیغمبر راضی ام.

راضی ام که همه دردها و مشکلات تو مال من باشد

راضی ام که تا دنیا دنیاست لبخند رضایت و خوشبختی رو لبات باشه

و هر اتفاق بدی هستف هر مشکلی هست برای من.

من قبلا با خدا در این باره حرف زدم.

ولی چند وقت بعد تو از یک غم بزرگ برام حرف زدی.

من حرف زده بودم.

میدونی که اخلاق گندی هم دارم و حرفی رو که بزنم پاش وایمیستم.

من همه دردهای تو رو از خدا خریدم.

ولی خدا انگار نمیخواست همش رو بفروشه.

آخه چرا خدا؟ چرا؟ چرا؟

باز هم ازت میخوام که همه غم و غصه های م.... رو بدی یه من.

ازت خواهش میکنم خدا....

بزار درد بکشم، بزار تو عذاب باشم

ولی نبینم که م....ی من درد داره

که نبینم م....ی من غصه داره

که این سخت ترین عذابه برای من.

پس خواهش میکنم ازت که این لطف رو درحق من بکنی.

نامردم اگه یه لحظه پشیمون بشم.

۱۰ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۴
علی ...

 م.... جان

246 روز

و

04 ساعت

و

58 دقیقه

و

12 ثانیه

بی تو وبا یاد تو میگذرد...

۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۳۷
علی ...

م....

امروز به این نتیجه رسیدم که من چقدر از حرف زدن بدم میاد.

حرف زدن های بی مورد.

توی تاکسی و توی مترو.

توی صف نونوایی و توی خونه و هر جا که فکرش رو بکنی.

حرف زدن برای کسایی که ارزشش رو ندارن حال من رو بد میکنه.

من میخوام فقط برای تو حرف بزنم...

فقط برای تو...

۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۳۶
علی ...

روزهایم یکی پس از دیگری می گذرند.

سالها نیز به همین شکل.

و این تویی که برای همیشه می مانی

ماه من...

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۴۱
علی ...

با این همه درد

در من مـــــــردی است که دوستت می دارد بانو...

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۴۸
علی ...

دارم با خودم فکر می کنم

چقدر سخته که آخرین امید یه نفر هستم.

اون هم شاید باشم...

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۰۵
علی ...

م....

هیچی ندارم بگم!

مات و مبهوت موندم که چه بکنم؟ چه نکنم؟

دلم بد جور برات تنگ شده.

بمیرم برات که الان تو شرایط بدی هستی.

بمیرم برات که کاری نمیتونم برات انجام بدم...

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۵۳
علی ...

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس / زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار / دلبری برگزیده‌ام که مپرس

آن چنان در هوای خاک درش / می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش / سخنانی شنیده‌ام که مپرس

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی / لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش / رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق / به مقامی رسیده‌ام که مپرس

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۰۹
علی ...

من آنِ توام مرا به من باز مده   (مولانا)

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۲
علی ...

این چند روز فقط با خودم حرف میزنم

حوصله هیچ کسی رو ندارم

خیلی به هم ریخته ام

نمی دونم حال و روز تو چطور هستش

و این خیلی نگرانم میکنه...

فقط خدا کنه که حالت خوب باشه م....

خیلی مراقب خودت باش

منم برات دعا می کنم....

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۳۹
علی ...