آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس / زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار / دلبری برگزیده‌ام که مپرس

آن چنان در هوای خاک درش / می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش / سخنانی شنیده‌ام که مپرس

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی / لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش / رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق / به مقامی رسیده‌ام که مپرس

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۰۹
علی ...

من آنِ توام مرا به من باز مده   (مولانا)

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۲
علی ...

ببار ای بارون ببار

بردلم گریه کن خون ببار

درشب تیره چون زلف یار

بحر لیلی چو مجنون ببار ....

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۴۶
علی ...

دو تا چشمام همه جا دنبال تو می گرده
با نبودنت دلم با غصه ها سر کرده

شب و روز در پی تو من همه جا رو گشتم
یکی گفت غصه نخور اون داره بر می گرده

زندگی با عشق تو رنگ دیگه داشت برام
رفتی و بدون تو تلخ شده روز و شبام

دل من با هیچ کسی نمی تو نست خو بگیره
شب و روز منتظر و چشم به رات مونده نگام

کسی مثل تو نشد کسی مثل تو نبود
همش از خدا می خوام که بیایی زود زود

کاش که می شد دوباره باز هم و پیدا بکنیم
سفره عشق مونو با هم دیگه وا بکنیم

کاش تو این شهر غریب صدای آشنا بیاد
دل من هواتو کرده فقط هم تو رو می خواد

کسی مثل تو نشد کسی مثل تو نبود
همش از خدا می خوام که بیایی زود زود

                                                   (هیچکی/معـین)

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۰۳
علی ...

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم / بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق / که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد در این دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض / به هوای سر کوی تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست / چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت / یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق / هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست / که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک / ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۵۴
علی ...

از تو سکوت مانده و از من صدای تو

چیزی بگو که من بنویسم به جای تو

حرفی که خالی ام کند از سال ها سکوت

حسی که باز پر کند مرا از هوای تو

این روز ها عجیب دلم تنگ رفتن است

تا صبح راه می روم پا به پای تو

در خواب حرف می زنم و گریه می کنم

بیدار می کنند مرا دست های تو

هی شعر می نویسم و دلتنگ می شوم

حس می کنم کنارمی و آه جای تو

این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر

بگذار در سکوت بمیرم برای تو...

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۵۵
علی ...
یکی موند و یکیمون رفت جهان ما دو قسمت شد

یکی تنها توی خاکش یکی راهی غربت شد

یکیمون از قفس پر زد یکی خواست و نمی تونست

نگاهش رو به دریا بود ولی راه و نمی دونست

دو تا آینده مبهم یه تابستون بی خورشید

همون فصلی که رویامون مثل ارتش فروپاشید

میون زمزمه هامون یه آهنگ یادگاری موند

یکی مون از خدا دور شد یکی هنوز نماز میخوند

تو و عکسای دیروزت منو شعرای این دفتر

توی نوستالژی جاموندیم به زیر خاک و خاکستر

به دنیا اومدیم اما ما این دنیا رو نشناختیم

چه میموندیم چه میرفتیم بهم بازی رو می باختیم

یکی از ما تموم زندگیشو توی تشویش تنهایی سفر کرد

نمیدونست خودش رو جا گذاشته که یه حسی تو قلبش میگه برگرد

یکی از ما هنوزم رو به دریا توی دنیا دیروزش اسیره

یه خواهش از خدا داره که شاید جوونیشو بتونه پس بگیره

تو و عکسای دیروزت منو شعرای این دفتر

توی نوستالژی جاموندیم به زیر خاک و خاکستر

به دنیا اومدیم اما ما این دنیا رو نشناختیم

چه میموندیم چه میرفتیم بهم بازی رو می باختیم

                                     (متن ترانه نوستالژی / ابی & گوگوش)

۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۱۴
علی ...
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد

آرزومند نگاری به نگاری برسد...

۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۴:۰۴
علی ...
از روزهای دوری ات می نویسم 

که مانند گیسوانت 

هم سیاهند 

هم بلند....

۳۰ تیر ۹۳ ، ۰۶:۱۵
علی ...

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم

هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

 خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

                                         (فاضل نظری)

۲۰ تیر ۹۳ ، ۱۴:۴۵
علی ...
من را کبوترانه وفــــــــــادار کرده است

آزاد کرده و گـــــــــــــــــرفتار کرده است

بامـت بـــــــــــلند باد که دلتنگی ات مرا

از هر چه هست غیر توبیزار کرده است

                                                (فاضل نظری)

۱۹ تیر ۹۳ ، ۲۱:۱۲
علی ...
آدمی پرنده نیست که به هرکران که پرکشد

برای او وطن شود،

آدمی سرنوشت برگ دارد

برگ وقتی از بلند شاخه اش جدا شود

پایمال عابران کوچه شود ...

                                        (قنبر علی تابش/ شاعر افغان)

۱۸ تیر ۹۳ ، ۲۱:۵۱
علی ...
تنها، تویی تو، که می تپی به نبض این رهایی

 

تو فارغ از وفور سایه هایی

باز آ، که جز تو جهان من حقیقتی ندارد

تو می روی که ابر غم ببارد

به سمت ماندنت راهی نمی شوی چرا

گاهی ستاره هدیه کن به مشت پوچ شبها

شمرده تر بگو با من حروف رفتنت

تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را

آشوبم، آرامشم تویی

به هر ترانه ای سر می کشم تویی

سحر اضافه کن به فهم آسمانم

آشوبم، آرامشم تویی

به هر ترانه ای سر می کشم تویی

بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

بگذار بگویم که از سرابِ این و آن بریدم

من از عطش ترانه آفریدم

به سمت ماندنت راهی نمی شوی چرا

گاهی ستاره هدیه کن به مشت پوچ شبها

شمرده تر بگو با من حروف رفتنت

تا من بگیرم از دلت همه بهانه ها را

آشوبم، آرامشم تویی

به هر ترانه ای سر می کشم تویی

سحر اضافه کن به فهم آسمانم

آشوبم آرامشم تویی

به هر ترانه ای سر می کشم تویی

بیا که بی تو من غم دو صد خزانم...

                                    (آشوبم/آلبوم باران تویی/گروه چارتار)

                                     دانـــــــــــــــــــــــــــــلود کـــــــــن...

۱۸ تیر ۹۳ ، ۱۸:۱۶
علی ...
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی :

از این عشق حذز کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت باد گران است!

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم

نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی

من نه رمیدم نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق؟

ندانم ،نتوانم

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیم

نگسستم نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم...

بی تو اما

به چه حالی من از آن کوچه گذشتم...

                                               (فـریدون مـشیری)

۱۳ تیر ۹۳ ، ۱۷:۵۶
علی ...
همیشه بغض تو دنیامو لرزوند / هوای گریه ها مو داری یا نه

یه عمره که فراموشت نکردم / منو به خاطرت میاری یا نه

کسی جاتو نمی گیره تو قلبم / پناهی غیر آغوشت ندارم

صدامو می شنوی این التماس / تو تنهایی ولی تنها نذارم

همیشه بغض تو دنیامو لرزوند / هوای گریه ها مو داری یا نه

با رویای تو بیدارم همیشه / شبایی رو که غرق اضطرابم

من انقدر خواب بد دیدم که می خوام  / دیگه هیچ وقت تو این دنیا نخوابم

ببین دنیای من می لرزه بی تو / چجوری باید از این غم رها شم

باید پایان کابوسم تو باشی / شاید تعبیر رویای تو باشم

همیشه بغض تو دنیامو لرزوند هوای / گریه ها مو داری یا نه

یه عمره که فراموشت نکردم / منو به خاطرت میاری یا نه

                                                     

                                                    (تیتراژ ماه عسل ۹۳ / مهدی یراحی)

۰۹ تیر ۹۳ ، ۱۵:۵۹
علی ...
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا

تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا

تو دیدی هیچ نقشی را که از نقاش بگریزد

تو دیدی هیچ وامق را که عذرا خواهد از عذرا

بود عاشق فراق اندر چو اسمی خالی از معنی

ولی معنی چو معشوقی فراغت دارد از اسما

تویی دریا منم ماهی چنان دارم که می خواهی

بکن رحمت بکن شاهی که از تو مانده ام تنها

اگر آتش تو را بیند چنان در گوشه بنشیند

کز آتش هرکه گل چیند دهد آتش گل رعنا

عذاب است این جهان بی تو مبادا یک زمان بی تو

به جان تو که جان بی تو شکنجه است و بلا بر ما

زهی دلشاد مرغی کو مقامی یافت اندر عشق

به کوه قاف کی یابد مقام و جای جز عنقا

زهی عنقای ربانی شهنشه شمس تبریزی

که او شمسی است نی شرقی و نی غربی و نی درجا

                                                                         (مـــــــولانـا)

۰۴ تیر ۹۳ ، ۱۸:۴۹
علی ...
بی تو مهتاب تنهای دشتم

بی تو خورشید سرد غروبم

بی تو بی‌نام و بی‌سرگذشتم.

بی تو خاکسترم

بی تو، ‌ای دوست...

                              ( شـــامـلو )

۰۲ تیر ۹۳ ، ۱۹:۳۳
علی ...