آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

کاش زندگی مثل کامپیوتر بود...

کاش وقتی اینقدر اوضاعت به هم می ریخت

و هنگ می کردی

یکی بود

یکی که بیادو دکمه ریست رو بزنه

و همه چیز دوباره نو بشه

کاش زندگی مثل کامپیوتر بود...

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۱۹
علی ...

حال بدیست....

این که درد را حس کنی

ببینی اش

و تنها کاری که میتوانی بکنی

تحمل کردن باشد

حال بدیست....

ناتوانی در برابر مشکلات

مشکلاتی برای عزیز ترین موجود عالم

حال بدیست....

بودن در این همه تلاطم ناملایمات زندگی

و یک سکون

حال بدیست....

زندگی میان این همه پارادوکس

خواستن و نتوانستن

دویدن و نرسیدن

حال بدیست....

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۱۸
علی ...

لا لالا لالایی لالا لالا لالایی لالایی لالایی لالالایی

ببار ای نم نم بارون ببار ای نم نم بارون

زمین خشک را تر کن سرود زندگی سر کن

دلم تنگه دلم تنگه 

سرود زندگی سر کن دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگه

بخواب، بخواب ای دختر نازم به روی سینه ی بازم

که همچون سینه ی سازم همش سنگه همش سنگه

که همچون سینه ی سازم همش سنگه همش سنگه

لالا لالا لالایی لالا لالا لالایی لالایی لالایی لالالایی

لالایی کن مرغک من، دنیا فسانست 

هر ناله ی شبگیر این گیتار محزون اشک هزاران مرغک بی آشیانست

هر ناله ی شبگیر این گیتار محزون اشک هزاران مرغک بی آشیانست

                                                                    (لالایی ویگن)

۱۶ شهریور ۹۳ ، ۰۴:۳۶
علی ...

نگران نباش م....

الزایمر هم که بگیرم باز فراموشت نمیکنم.

چون تو اینجایی...

تو دلم.

و دل هم آلزایمر نمی گیره...

۱۰ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۴
علی ...

به خدا راضی ام.

به پیر، به پیغمبر راضی ام.

راضی ام که همه دردها و مشکلات تو مال من باشد

راضی ام که تا دنیا دنیاست لبخند رضایت و خوشبختی رو لبات باشه

و هر اتفاق بدی هستف هر مشکلی هست برای من.

من قبلا با خدا در این باره حرف زدم.

ولی چند وقت بعد تو از یک غم بزرگ برام حرف زدی.

من حرف زده بودم.

میدونی که اخلاق گندی هم دارم و حرفی رو که بزنم پاش وایمیستم.

من همه دردهای تو رو از خدا خریدم.

ولی خدا انگار نمیخواست همش رو بفروشه.

آخه چرا خدا؟ چرا؟ چرا؟

باز هم ازت میخوام که همه غم و غصه های م.... رو بدی یه من.

ازت خواهش میکنم خدا....

بزار درد بکشم، بزار تو عذاب باشم

ولی نبینم که م....ی من درد داره

که نبینم م....ی من غصه داره

که این سخت ترین عذابه برای من.

پس خواهش میکنم ازت که این لطف رو درحق من بکنی.

نامردم اگه یه لحظه پشیمون بشم.

۱۰ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۴
علی ...

 م.... جان

246 روز

و

04 ساعت

و

58 دقیقه

و

12 ثانیه

بی تو وبا یاد تو میگذرد...

۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۳۷
علی ...

م....

امروز به این نتیجه رسیدم که من چقدر از حرف زدن بدم میاد.

حرف زدن های بی مورد.

توی تاکسی و توی مترو.

توی صف نونوایی و توی خونه و هر جا که فکرش رو بکنی.

حرف زدن برای کسایی که ارزشش رو ندارن حال من رو بد میکنه.

من میخوام فقط برای تو حرف بزنم...

فقط برای تو...

۱۰ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۳۶
علی ...

روزهایم یکی پس از دیگری می گذرند.

سالها نیز به همین شکل.

و این تویی که برای همیشه می مانی

ماه من...

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۴۱
علی ...

با این همه درد

در من مـــــــردی است که دوستت می دارد بانو...

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۴۸
علی ...

دارم با خودم فکر می کنم

چقدر سخته که آخرین امید یه نفر هستم.

اون هم شاید باشم...

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۰۵
علی ...

م....

هیچی ندارم بگم!

مات و مبهوت موندم که چه بکنم؟ چه نکنم؟

دلم بد جور برات تنگ شده.

بمیرم برات که الان تو شرایط بدی هستی.

بمیرم برات که کاری نمیتونم برات انجام بدم...

۰۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۵۳
علی ...

درد عشقی کشیده‌ام که مپرس / زهر هجری چشیده‌ام که مپرس

گشته‌ام در جهان و آخر کار / دلبری برگزیده‌ام که مپرس

آن چنان در هوای خاک درش / می‌رود آب دیده‌ام که مپرس

من به گوش خود از دهانش دوش / سخنانی شنیده‌ام که مپرس

سوی من لب چه می‌گزی که مگوی / لب لعلی گزیده‌ام که مپرس

بی تو در کلبه گدایی خویش / رنج‌هایی کشیده‌ام که مپرس

همچو حافظ غریب در ره عشق / به مقامی رسیده‌ام که مپرس

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۰۹
علی ...

من آنِ توام مرا به من باز مده   (مولانا)

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۰۲
علی ...

این چند روز فقط با خودم حرف میزنم

حوصله هیچ کسی رو ندارم

خیلی به هم ریخته ام

نمی دونم حال و روز تو چطور هستش

و این خیلی نگرانم میکنه...

فقط خدا کنه که حالت خوب باشه م....

خیلی مراقب خودت باش

منم برات دعا می کنم....

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۳۹
علی ...

امروز که از خواب بیدار شدم

هر چقدر فکر کردم و به ذهنم فشار آوردم یادم نیومد،

یادم نیومد روزی رو که تورو از ته دل خوشحال کرده باشم...

یادم نیومد خنده از ته دل تو رو

و این یعنی فاجعه...

م.... من خیلی بد بودم و تو خیلی خوب.

من برای همیشه و تا روزی که زنده ام مدیون تو هستم

برای همیشه بدهکار خوبی های تو هستم

و به تو و عشقت وفادار می مونم.

هر چقدر که می خواد سخت باشه بگذار باشه

من تحمل میکنم...

همونطور که تو تحمل کردی.

دوستت دارم م....

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۵۸
علی ...

واقعا نمی دونم چه خاکی به سرم بریزم م...

مثل چی تو گل گیر کردم

حالم اصلا خوش نیست

مدام با خودم حرف میزنم 

فکر کنم اوضاع همینطور پیش بره

روانی بشم

خیلی نگرانتم م.... 

جون علی مراقب خودت باش...

۰۶ شهریور ۹۳ ، ۰۴:۴۲
علی ...

این چه روزگاریه که من دارم خدا؟

چرا همه چی ریخته به هم؟

چرا دستم رو نمیگیری خدا؟

چرا؟

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۸
علی ...

با ورود یک بی سامانی پرفشار

و افزایش بی سابقه ابرهای سیاه غم

شبهایم بارانیست

و صبح هایم

با بغض صبح گاهی همراه خواهد بود....

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۴۵
علی ...

م.... این هوای ابری بدجور حالم رو خراب میکنه

بیشتر از قبل دلتنگم میکنه

دلم برات تنگ شده م....

خیلی زیاد دلم برات تنگ شده...

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۰۷
علی ...

می دونی چرا اون قول رو ازت گرفتم؟

چون که اگه برام ننوشتی بدونم خوبی و خوش.

بدونم که خوشبختی.

برای این که دیگه اونجوری غم ننوشتنت

با خوشی خوشبختیت جبران میشه.

پس سر قولت بمون م....

من که تا دنیا دنیا به تو بدهکارم...

من که تا دنیا دنیاس خوبیات از یادم نمیره.

ولی اگه بفهمم روزی زدی زیر قولت ازت دلگیر میشم.

همیشه آرزوی من برای تو خوشبختی و سعادت بوده و هست.

دوستت دارم، دوستت دارم و باز هم دوستت دارم...

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۰۵:۰۶
علی ...