آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

۸۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

با ورود یک بی سامانی پرفشار

و افزایش بی سابقه ابرهای سیاه غم

شبهایم بارانیست

و صبح هایم

با بغض صبح گاهی همراه خواهد بود....

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۴۵
علی ...

م.... این هوای ابری بدجور حالم رو خراب میکنه

بیشتر از قبل دلتنگم میکنه

دلم برات تنگ شده م....

خیلی زیاد دلم برات تنگ شده...

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۰۷
علی ...

گریه...

گریه و باز هم گریه....

چیه نکنه میخوای بگی مرد که گریه نمیکنه!

آره؟

آره مرد گریه نمی کنه فدات شم...

ولی وقتی یه مرد نمی تونه برای دردهای کسی که دوستش داره مرهم باشه

وقتی نمی تونه یه تکیه گاه باشه واسه عشقش

وقتی میبینه عشقش چه درد بزرگی داره و هیچ کاری ازش بر نمیاد.

دیگه هیچی ازش نمیمونه.

دیگه مردی و مردونگی از باورش رفته رفته کمرنگ میشه.

احساس میکنه ضعیفه.

احساس پوچی میکنه.

خرد میشه و اونجاست که دیگه

چاره ای نمی مونه جز گریه.

مرد گریه نمی کنه ولی نه مردی که خرد شده....

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۳۱
علی ...

گریه امونم نمیده

وقتی یاد روزهایی می افتم که با هم بودیم.

روزهایی که فکر میکردم بعدش مال هم میشیم.

یاد تک تک لحظه هایی که با تو بودم

یاد وقتایی که سر کوچه که از ماشین پیاده میشدیم

و به هم تاکید می کردیم که مواظب خودمون باشیم.

یاد وقتایی که می گفتم رسیدی اس ام س بده بهم.

یاد وقتایی که اس ام اس می دادی علی... من رسیدم.

یاد وقتایی که کتاب می خوندم برات.

یاد وقتایی که ترانه میخوندی برام.

یاد همه لحظه های باتو بودن بخیر م....

یاد همه ثانیه هاش بخیر.

:''''''''-(

۰۵ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۴۱
علی ...

The Autumn leaves drift by the window

The autumn leaves of red and gold

I see your lips, the summer kisses

The sun-burned hands I used to know 

When you went away the days grow long

But soon I'll hear old winter's song

But I miss you most of all my darling

...When autumn leaves start to fall

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۳۴
علی ...

ببار ای بارون ببار

بردلم گریه کن خون ببار

درشب تیره چون زلف یار

بحر لیلی چو مجنون ببار ....

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۴۶
علی ...

م.... جان برای همه چیزهای خوبی که به یادگار گذاشتی ممنونم

.

.

.

متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

۰ نظر ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۵۹
علی ...

به خدا کوه بود زیر بار این همه مشکل خرد شده بود

دارم تحمل می کنم و تحمل میکنم...

ولی خیلی سخته

بدتر و سخت تر از مشکلات خودمم اینه که

می دونم تو هم مشکل داری، غم داری

و کاری از دستم بر نمیاد.

این یکی دیگه بد جور داره له می کنه منو....

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۱۱
علی ...

تو چقدر روح بزرگی داری دختر

واقعا به تو حسودیم میشه

حسرت جبران این همه خوبی های تو

حالم رو خیلی بد می کنه.

کاش می شد یه گوشه کوچیک از خوبیهات رو جبران کنم....

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۰۷
علی ...

دو تا چشمام همه جا دنبال تو می گرده
با نبودنت دلم با غصه ها سر کرده

شب و روز در پی تو من همه جا رو گشتم
یکی گفت غصه نخور اون داره بر می گرده

زندگی با عشق تو رنگ دیگه داشت برام
رفتی و بدون تو تلخ شده روز و شبام

دل من با هیچ کسی نمی تو نست خو بگیره
شب و روز منتظر و چشم به رات مونده نگام

کسی مثل تو نشد کسی مثل تو نبود
همش از خدا می خوام که بیایی زود زود

کاش که می شد دوباره باز هم و پیدا بکنیم
سفره عشق مونو با هم دیگه وا بکنیم

کاش تو این شهر غریب صدای آشنا بیاد
دل من هواتو کرده فقط هم تو رو می خواد

کسی مثل تو نشد کسی مثل تو نبود
همش از خدا می خوام که بیایی زود زود

                                                   (هیچکی/معـین)

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۰۳
علی ...

م.... نگرانتم...

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۰۲
علی ...
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۴ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۹
علی ...

فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم / بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق / که در این دامگه حادثه چون افتادم

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد در این دیر خراب آبادم

سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض / به هوای سر کوی تو برفت از یادم

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست / چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت / یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق / هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست / که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم

پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک / ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۵۴
علی ...

هر نفسی که می کشم

هر لحظه که می گذره بیشتر عذاب می کشم.

خدایا می خوام بمیرم...

مگه زندگی زوری هم میشه آخه؟

به بزرگیت قسم خسته ام.

به روح رسول الله خسته ام خدا...

نذار این همه زجر بکشم.

راحتم کن.

دارم روانی میشم.

جون هر کس که برات عزیزه زود تر راحتم کن...

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۵۳
علی ...

م.... جان

240 روز

و

05 ساعت

و

17 دقیقه

و

09 ثانیه

است که بی تو و با یاد تو می گذرد....

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۵۱
علی ...

از نگاه پرنده ای که رفت فهمیدم

سرنوشت درختهای باغ من تبر است....

۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۴۷
علی ...

از همه آدمها متنفرم جز تو.

از همه اونهایی که اذیتت کردن کینه به دل دارم

از همه کسایی که تو رو نفهمیدن شاکی ام.

یکیش خودم.

من از خودمم متنفرم

کم اذیتت نکردم، کم ناراحت و نگرانت نکردم

که حالا بخوام بی تفاوت باشم.

که حالا بخوام برم پی زندگیم.

زندگی من تویی و تو هم ازم دوری.

یعنی من بی عرضه ام که نمیتونم بهت نزدیک بشم.

پس از خودم بدم میاد، از خودم حالم به هم میخوره.

نمی دونم بقیه ادمهایی که تو رو رنجوندن

چطور روزگارشون رو میگذرونن

ولی روزگار من هر لحظه ش داره با عذاب میگذره.

هر لحظه ش داره با دلواپسی و نگرانی و اضطراب میگذره.

۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۶
علی ...

این روزها با گریه می خوابم

و با بغض بیدار میشم....

۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۵۴
علی ...

دلتنگی....

حسی که هیچ وقت پس از تو رهایم نکرد.

۰۳ شهریور ۹۳ ، ۰۷:۲۰
علی ...

وقتی خیلی دورم و دستم به شاخه های بلندت نمی رسد

خواب تو را می بینم .

وقتی خیلی نزدیکم باز هم در رویا خواب تو را می بینم.

همان لحظه هایی که آسمان، از پشت بالهای سپیدت سرک می کشد

و دل از من می برد،

همان موقع که نسیم می پیچد لا به لای انگشتانت

و خاطرات هزرا ساله ات را در گوش جهان منتشر می کند .

بیدار که می شوم نمی دانم من در تو گم شده ام یا تو در من!

نمیدانم چرا احساسم رنگ دیگری شده!

و این احساس در من ادامه پیدا می کند تا آنجا که

بیداری به دادم می رسد

و از این رویای دور و نزدیک جدایم می کند.

امشب دوباره قرار است خوابت را ببینم

و می دانم که دلت تنگ است، خیلی تنگ

و می دانی که نگرانم، خیلی نگران

و می دانم که قدرت را نمی دانند.

امشب قرار است در خوابم دعا کنم که آدمها با تو مهربان شوند،

فرشته دور و مهربان من!

۰۲ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۱۲
علی ...