عاشق که شدی
پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۵۰ ب.ظ
عاشق که شدی شاعر می شوی.
واژه ها خودشان پیدایت می کنند.
می آیند و می نشینند روی شاعرانگی ات تا با دنیایی تازه رو به رو شوی.
باورت نمی شود یک اتفاق ساده جهانت را زیر و رو کرده باشد.
تازه می فهمی که پرنده ها بی دلیل آواز نمی خوانند
و قصه ها آن طور که تو می خواهی به پایان نمی رسند.
عاشق که شدی درخت ها را بیشتر از همیشه دوست خواهی داشت.
جوانه های سبزشان را، سایه سار بی مضایقه شان را
حتی بغض نارنجی رنگ برگ هایشان را در هزار پاییز از یاد رفته.
عاشق که شدی درخت می شوی، آن وقت پرنده ها خودشان پیدایت می کنند.
می آیند و می نشینند روی شاخه هایت
تا باور کنی هیچ پرنده ای بی دلیل آواز نمی خواند.
۹۲/۱۲/۲۲