عطر تو
سه شنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۲، ۰۳:۴۸ ب.ظ
امروز عصر نشسته بودم توی تاکسی.
صندلی جلو.
صندلی عقب مسافر نشسته بود.
یک زن و دو مرد.
راستش را بخواهی مطمئن نیستم.
شاید یک مرد و دو زن.
یک لحظه بوی عطری که می زدی پیچید تو تاکسی.
بد جور بغض کردم.
دلم می خواست بزنم زیر گریه.
پیاده شدم.
بقیه مسیر را قدم زدم.
و برایت شعر خواندم.
با بغض.
.
.
.
.
لعنت به تمام کسانی که تونیستند...
ولی عطرتورامیزنند....!
.
.
.
لعنت به تمام کسانی که تونیستند...
ولی عطرتورامیزنند....!
۹۲/۱۰/۲۴