آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

چپ/راست

دوشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۵۶ ب.ظ

همیشه وقتی با هم کات میکردیم

به خونه که میرسیدم همش چشمم به گوشی بود

که نکنه اس بدی یا بزنگی

درست تو همین اوضاع

فرت و فرت اس میومد

از دوستام/ایرانسل/بانک/نمایندگی فلان خودرو ساز/اینترنت هوشمند و......

منم مثل دیونه ها شیرجه میرفتم رو گوشی و وقتی میدیدم تو نیستی

گوشیو پرت میکردم یه گوشه

انگار همه میدونن من چه حالیم

میخوان اذیتم کنن

دیشب دوباره اون زنه زنگ زد

جواب ندادم

اس ام اس داد

جواب ندادم

چند تا اس ام اس دیگه هم داد

بازم جواب ندادم

گوشیمو سایلنت کردم و خوابیدم

صبح بلند شدم که برم داروخونه

مثل جنازه

امروز خیلی شلوغ نبود

همش تو فکر تو بودم

این بی خبری بد جور داغونم میکنه

دیگه نه ستایشی هست نه وضعیت سفیدی

که بدونم کجایی و چیکار میکنی

همش تو فکرم

ساعت حدود دو و نیم سه بود که وسوسه شدم به زنه زنگ بزنم ببینم چی میگه

کلی به خودم فحش دادم و بی خیال شدم

نیم ساعت بعد به خودم گفتم من که نمیخوام کاری کنم

یه تلفن سادس دیگه

گوشیو ور داشتم و شروع کردم به شماره گرفتن

0

9

3

7

7

5

2

دوباره بی خیال شدم

رفتم تو آشپز خونه گازو روشن کردم

چنگالو گرفتم روش و دستمو سوزوندم

آره خودمو داغ کردم

خودمو داغ کردم که دیگه وسوسه نشم

حالا چهارتا خط سرخ رو مچ دست چپمه

و سه تا زخم کوچولو رو مچ دست راستم

که یادگاری تو

یادت نمیاد؟

تو آژانس؟

میدون آزادگان؟

آره همونا

کاش هیچ وقت خوب نمیشدن

نه چپیه نه راستیه

چپیه واسه این که دیگه وسوسه نشم

راستیه واسه این که یادگار تو

۹۰/۰۹/۱۴
علی ...