آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

ردیف سه شماره چهار و پنج

پنجشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۰، ۰۹:۴۷ ب.ظ

سانس بعدی که شروع شد

تازه یادمون افتاد که بریم دستشویی

بعدش که اومدیم رفتیم تو سالن

خیلی ذوق زده بود

خب همیشه عاشق این جور فضاها بود

قدیمی ساده بدون تجملات

فضاهایی که بوی قدیما رو میداد

اون موقع ها که عشق بود و عاشقی بود

رفتیم نشستیم

ردیف سوم

اون نشست رو صندلی شماره چهار

منم رو صندلی شماره پنج

صندلیا یه روکش مخملی

کهنه و درب و داغون ولی دوست داشتنی

صندلیایی که مثل این صندلیای جدید خستت نمیکرد

به هم میگفتیم خدا میونه چه آدمایی رو این صندلیا نشستن

چه عاشقایی که کنار هم رو همین صندلیا نشستن و فیلم دیدن

و حالا ما دو تا رو همون صندلیا نشسته بودیم

ردیف سه شماره چهار و پنج

۹۰/۰۸/۱۲
علی ...