آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

۳۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

دیشب خواب ندیدی که بوسیده می شوی؟

آخر

من دیشب خواب دیدم که می بوسمت.

۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۲۸
علی ...
م....

از این ساده تر بلد نیستم.

هوا سرد است.

مواظب خودت باش.

۱۳ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۲۵
علی ...
خیلی نگرانتم م....

خیلی تو فکرتم م....

خیلی تنهام م....

خیلی.

۱۱ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۱۶
علی ...
من متعلق به تو ام.
۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۳۸
علی ...
م....

کجای جهان دور تر است؟

آن جا که تویی؟

یا

این جا که منم؟
۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۰۶
علی ...
دقایقی در زندگی هست 
که دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود
که می خواهی او را
از رویاهایت بیرون بکشی و
در دنیای واقعی بغلش کنی.


                                                                (گابریل گارسیا مارکز)

۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۰۲
علی ...
من عاشق تو ام م....

می فهمی؟

عاشق تو.

واسه همیشه.

واسه خود خود خودتم.

دوستت دارم عزیزم.

می خوام این جمله رو فریاد بزنم.

دوستت داااااااااااااااااااااااااااارم م.....................


۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۵۲
علی ...
و چقدر دوست داشتنی هستند.

آدمهایی که شبیه حرفهایشان هستند...

و تو این چنین هستی.

۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۴۳
علی ...
زندگی تعداد نفس ها نیست.

تعداد لبخند کسی است که...

دوستش داری.

پس بخند

تا زندگی کنم.

۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۱۲
علی ...
از این پس تنهایی تقدیر من نیست.

ترجیح من است.

می دانی چرا؟

چون بهتر از تو وجود ندارد.

۰۸ بهمن ۹۲ ، ۱۳:۰۱
علی ...
از تو تنها شدم

چو ماهی از آب

۰۷ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۴۹
علی ...
م....

یادت است که ماه را خیلی دوست داشتی؟

و حالا ماه هر شب

تو را به یاد من می آورد.

حتی شبهای ابری و مه گرفته.

ندیدن دلیل بر نبودن نیست ماه من.

میبینی؟

یاد تو هرگز از قاب پنجره دلم پاک نمی شود.


۰۶ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۴۳
علی ...

سخت افسوس می خورم

برای تمام روزهایی که بی تو گذشتند

و

تمام شبهایی که با تو

نمیگذرند.

می بینی م....

هنوز رویای تو تمام زندگی من است.

۰۶ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۳۸
علی ...
م....

پریشب خوابت را دیدم.

2 بار.

در اولی خواب دیدم که برایم اس ام اس آمده.

بازش که کردم دیدم از طرف توست.

نوشته بودی.

Salam          khobi        ali.

درست به همین شکل و با همین فاصله کلمات از یکدیگر.

و در دومی خواب دیدم آمده ام خانه شما.

مادرت و زن داداشت هم هستند.

می خواستند بروند جایی.

من رفتم توی یکی از اتاقها.

بعد مادرت مرا صدا زد که تو هم بیا.

نمی دانم کجا ولی به نظرم می خواستند بروند دکتر.

آمدم توی حیاط خانه.

پر بود از کفشها و کتانی های مردانه.

هر چه گشتم کفشهایم را پیدا نکردم.

هول شده بودم.

تو هم هی میگفتی: اون نیست؟ اون یکی چطور؟

ولی پیدایشان نمی کردم که نمی کردم.

بعد مادرت  از میانه های راه برگشت و گفت:

مگه نبردیشون تو اتاق.

تازه یادم آمد که وقتی درشان آوردم گذاشتمشان توی اتاق.

بعد مادرت گفت:

این همه اومدن فقط این کفشاش رو گذاشت تو اتاق.

چه پسر خوبیه.

خیلی خوشم آمد از این که از من تعریف کرد.

تو هم خندیدی.

بعد پدرت آمد و گفت: چرا این همه اینجا شلوغه؟

و من شروع کردم به کمک کردن به پدرت.

و تو و مادرت و زن داداشت تنهایی رفتید.

دلم برایت تنگ شده بود.

می خواستم بیایم با شما.

ولی نشد!

۰۶ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۳۴
علی ...