آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

۸۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

دلتنگت که میشوم

تماشای عکسهایت

تنها دلخوشیم است.

چقدر خوب نگاهم می کنی...

۲۶ تیر ۹۳ ، ۱۸:۰۸
علی ...
م....

200 روز

و

09 ساعت

و 

18 دقیقه

و

03 ثانیه

است که بی تو و با یاد تو گذشت.

سخت گذشت.

خیلی سخت...

۲۶ تیر ۹۳ ، ۰۰:۲۲
علی ...
باید بسنده کرد به رویای دیدنت...
۲۵ تیر ۹۳ ، ۰۰:۱۵
علی ...
میان خواستن و نشدن, اسیرم

دست و پا بسته, دست و پا می زنم

نبودنت همه وجودم را ترانه کرده است...

۲۴ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۴
علی ...
نبودنت را مویه نمی کنم،

من ِ مرد...

حجم این دلتنگی را به دوش می کشم

و تاب می آورم سنگینی بی حدش را،

دارم به این فکر میکنم

تنهایی

آدم را مرد می کند

ناگهان کسی در ذهنم گفت:

مرد را خمیده...

۲۴ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۹
علی ...
رنگ سیاه چشمانت تلاقی روزهاییست 

که بی تو یک به یک سپری میشوند

نمی دانم این رنگ را دوست داشته باشم یا نه 

ولی می دانم عاشق چشمانت هستم

۲۴ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۴
علی ...
دلم برایت تنگ شده م....

کجایی؟

۲۱ تیر ۹۳ ، ۱۸:۱۳
علی ...

م....

تو نیستی، اما...

وقتی به تو فکر می کنم صدایت می شنوم.

و آسمان پر از پروانه و بادبادک می شود.

تو نیستی، اما...

وقتی به تو فکر می کنم دریا نزدیک تر می آید،

و من در ساحلش کنار تو می نشینم و ترانه گوش می دهم.

راستی گفته بودم که صدایت برایم بهترین ترانه است؟

تو نیستی، اما...

وقتی به تو فکر می کنم همه چیز آرام می شود،

ابرهای سیاه دور می شوند و باران هر وقت بگویم می بارد.

تو نیستی، اما...

وقتی به تو فکر می کنم تو را می بینم.

که در بالکن خانه ایستاده ای و برایم دست تکان می دهی.

۱۹ تیر ۹۳ ، ۲۲:۵۸
علی ...
سرگردانی ام از دوری است.

دوری غم است.

غمی که زاییده ی غمی دیگر است.

غمی تلخ که زاییده ی غم شیرین است.

غم دوری حاصل غم عشق است،

همه این ها پریشانم می کند،

سرگردانم می کند، ملولم می کند.

نمی دانم کجایی!

این سرگردان ترم می کند.

این سخت تر از هر چه سختی است

که نمی دانم کجا باید پی ات بگردم!

سوار کدام اتوبوس بشوم؟

کدام ایستگاه مترو پیاده شوم؟

به مسیر کدام خیابان، یک تاکسی دربست بگیرم؟

به مقصد کدام شهر جهان یک بلیط یک طرفه ی هواپیما رزرو کنم؟

چه کنم تا به تو برسم؟

آه!

صدها بار، هزاران سوال بی جواب را مرور می کنم

و پریشان تر و سرگردان تر می شوم.

سرگردان تر و عاشق تر.

عاشق تر و سرگردان تر.

آی عشقِ نرفته از یادِ روزهای رفته،

باور کن روزگار را هیچ ملالی نیست به جز دوری ما...

۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۹:۲۷
علی ...
گاهی اوقات

حسرت تکرار یک لحظه

دیوانه کننده ترین حسرت دنیاست...

۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۷:۵۲
علی ...
م....

190 روز

و

23 ساعت

و

48 دقیقه

و

17 ثانیه

است که بی تو و با یاد تو می گذرد...

۱۶ تیر ۹۳ ، ۱۴:۵۳
علی ...
م.... یادت می آید

غلط های املایی توی اس ام اس ها را به رخم می کشیدی؟

 یادت می آید چقدر به بعضی هایشان می خندیدیم؟

 این پستهای موبایلی اگر غلط دارد برای این است

که نمی بینم نوشته ها را.

حروفی که تایپ می کنم را تا قبل از تایید نمی توانم ببینم.

ولی اگر غلطی بود تو به بزرگی بی کرانت ببخش،

و همچنان بخند...

۱۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۴
علی ...
"چقدر از هم دور شده ایم"

این جمله ای بود که بعد از نهایتا یک روز بی خبری از هم 

برای هم می فرستادیم.

وحالا...

۱۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۰۶
علی ...
می خواهی بی قراری نکنم.

می خواهی فکر و خیال نکنم.

می خواهی آرام باشم.

می خواهی غصه نخورم .

می خواهی زندگی ام را بکنم.

می خواهی دیگر به گذشته فکر نکنم.

می حواهی...

۱۴ تیر ۹۳ ، ۱۹:۰۱
علی ...
همه دردهایم را چیده ام روی هم.

شده اند اندازه یک کوه.

و اینها که می نویسم،

ریزش سنگهاییست از این کوه درد.

مثل همان سنگهایی که در غروب یک روز تعطیل

جاده را بر مسافران می بندد.

کوه ریزش می کند و ریزش می کند

و این داستان تا ابد ادامه دارد.

اما...

کوه برای همیشه کوه می ماند.

برای همیشه،

و کوه با ریزش های پی در پی

سبک نمی شود.

کوه برای همیشه کوه می ماند.

برای همیشه...

۱۳ تیر ۹۳ ، ۰۰:۴۲
علی ...
برای همه چیز ممنونم م....

برای کیک

گل

پول

اسپری

آویز M

سی دی

کتاب

فراپه

و از همه مهمتر آن لبخند

راستی هنوز هم در آن عکس داری به من لبخند می زنی...

دوستت دارم، دوستت دارم و دوستت دارم.

۱۲ تیر ۹۳ ، ۲۰:۵۲
علی ...
م....

۱۸۵ روز

و

۰۴ ساعت

و

۴۳ دقیقه

و

۵۲ ثانیه

است که بی تو و با یاد تو می گذرد...

۱۰ تیر ۹۳ ، ۱۹:۴۸
علی ...
هیچ جا

هیچ نشانه یی از تو را سرسری نمی گیرم.

۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۳:۳۱
علی ...
کاش یک جور به من می فهماندی که حالت خوب است م....

چرا دیگر توی وبلاگت نمی نویسی؟

بد جور نگرانت هستم م....

این چند شب خوابهای نگران کننده ای دیدم م....

تو را قسم می دهم به همین ماه عزیز چیزی بگو.

۰۵ تیر ۹۳ ، ۲۰:۱۱
علی ...
گفته باشم...

گفته باشم میان این فاصله های دور چیزی پیدا نمی کنی.

آدمها عادتشان همین است،

همیشه دوستی را در دوری دیده اند

اما باور کن دوری دلتنگی می آورد

و دلی که تنگ شود دیگر حسابش جداست.

گاهی می گیرد و گاهی این سو و  آن سو می دود

برای یک لحظه رفع دلتنگی.

دلی که تنگ شود

نیمه شب به سرش می زند بیاید سر کوچه دلبر بنشیند

و آنقدر نگاهش کند تا خودش بگوید هرچه که تو بخواهی

من تسلیم سلام های توام

و آنگاه من احساس کنم

هیچ حسی حریف ضربان قلبم نیست...

۰۵ تیر ۹۳ ، ۱۱:۱۷
علی ...