تماشای عکسهایت
تنها دلخوشیم است.
چقدر خوب نگاهم می کنی...
200 روز
و
09 ساعت
و
18 دقیقه
و
03 ثانیه
است که بی تو و با یاد تو گذشت.
سخت گذشت.
خیلی سخت...
دست و پا بسته, دست و پا می زنم
نبودنت همه وجودم را ترانه کرده است...
من ِ مرد...
حجم این دلتنگی را به دوش می کشم
و تاب می آورم سنگینی بی حدش را،
دارم به این فکر میکنم
تنهایی
آدم را مرد می کند
ناگهان کسی در ذهنم گفت:
مرد را خمیده...
که بی تو یک به یک سپری میشوند
نمی دانم این رنگ را دوست داشته باشم یا نه
ولی می دانم عاشق چشمانت هستم
تو نیستی، اما...
وقتی به تو فکر می کنم صدایت می شنوم.
و آسمان پر از پروانه و بادبادک می شود.
تو نیستی، اما...
وقتی به تو فکر می کنم دریا نزدیک تر می آید،
و من در ساحلش کنار تو می نشینم و ترانه گوش می دهم.
راستی گفته بودم که صدایت برایم بهترین ترانه است؟
تو نیستی، اما...
وقتی به تو فکر می کنم همه چیز آرام می شود،
ابرهای سیاه دور می شوند و باران هر وقت بگویم می بارد.
تو نیستی، اما...
وقتی به تو فکر می کنم تو را می بینم.
که در بالکن خانه ایستاده ای و برایم دست تکان می دهی.
دوری غم است.
غمی که زاییده ی غمی دیگر است.
غمی تلخ که زاییده ی غم شیرین است.
غم دوری حاصل غم عشق است،
همه این ها پریشانم می کند،
سرگردانم می کند، ملولم می کند.
نمی دانم کجایی!
این سرگردان ترم می کند.
این سخت تر از هر چه سختی است
که نمی دانم کجا باید پی ات بگردم!
سوار کدام اتوبوس بشوم؟
کدام ایستگاه مترو پیاده شوم؟
به مسیر کدام خیابان، یک تاکسی دربست بگیرم؟
به مقصد کدام شهر جهان یک بلیط یک طرفه ی هواپیما رزرو کنم؟
چه کنم تا به تو برسم؟
آه!
صدها بار، هزاران سوال بی جواب را مرور می کنم
و پریشان تر و سرگردان تر می شوم.
سرگردان تر و عاشق تر.
عاشق تر و سرگردان تر.
آی عشقِ نرفته از یادِ روزهای رفته،
باور کن روزگار را هیچ ملالی نیست به جز دوری ما...
حسرت تکرار یک لحظه
دیوانه کننده ترین حسرت دنیاست...
190 روز
و
23 ساعت
و
48 دقیقه
و
17 ثانیه
است که بی تو و با یاد تو می گذرد...
غلط های املایی توی اس ام اس ها را به رخم می کشیدی؟
یادت می آید چقدر به بعضی هایشان می خندیدیم؟
این پستهای موبایلی اگر غلط دارد برای این است
که نمی بینم نوشته ها را.
حروفی که تایپ می کنم را تا قبل از تایید نمی توانم ببینم.
ولی اگر غلطی بود تو به بزرگی بی کرانت ببخش،
و همچنان بخند...
این جمله ای بود که بعد از نهایتا یک روز بی خبری از هم
برای هم می فرستادیم.
وحالا...
می خواهی فکر و خیال نکنم.
می خواهی آرام باشم.
می خواهی غصه نخورم .
می خواهی زندگی ام را بکنم.
می خواهی دیگر به گذشته فکر نکنم.
می حواهی...
شده اند اندازه یک کوه.
و اینها که می نویسم،
ریزش سنگهاییست از این کوه درد.
مثل همان سنگهایی که در غروب یک روز تعطیل
جاده را بر مسافران می بندد.
کوه ریزش می کند و ریزش می کند
و این داستان تا ابد ادامه دارد.
اما...
کوه برای همیشه کوه می ماند.
برای همیشه،
و کوه با ریزش های پی در پی
سبک نمی شود.
کوه برای همیشه کوه می ماند.
برای همیشه...
برای کیک
گل
پول
اسپری
آویز M
سی دی
کتاب
فراپه
و از همه مهمتر آن لبخند
راستی هنوز هم در آن عکس داری به من لبخند می زنی...
دوستت دارم، دوستت دارم و دوستت دارم.
۱۸۵ روز
و
۰۴ ساعت
و
۴۳ دقیقه
و
۵۲ ثانیه
است که بی تو و با یاد تو می گذرد...
چرا دیگر توی وبلاگت نمی نویسی؟
بد جور نگرانت هستم م....
این چند شب خوابهای نگران کننده ای دیدم م....
تو را قسم می دهم به همین ماه عزیز چیزی بگو.
گفته باشم میان این فاصله های دور چیزی پیدا نمی کنی.
آدمها عادتشان همین است،
همیشه دوستی را در دوری دیده اند
اما باور کن دوری دلتنگی می آورد
و دلی که تنگ شود دیگر حسابش جداست.
گاهی می گیرد و گاهی این سو و آن سو می دود
برای یک لحظه رفع دلتنگی.
دلی که تنگ شود
نیمه شب به سرش می زند بیاید سر کوچه دلبر بنشیند
و آنقدر نگاهش کند تا خودش بگوید هرچه که تو بخواهی
من تسلیم سلام های توام
و آنگاه من احساس کنم
هیچ حسی حریف ضربان قلبم نیست...