تو نیستی، اما...
پنجشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۸ ب.ظ
م....
تو نیستی، اما...
وقتی به تو فکر می کنم صدایت می شنوم.
و آسمان پر از پروانه و بادبادک می شود.
تو نیستی، اما...
وقتی به تو فکر می کنم دریا نزدیک تر می آید،
و من در ساحلش کنار تو می نشینم و ترانه گوش می دهم.
راستی گفته بودم که صدایت برایم بهترین ترانه است؟
تو نیستی، اما...
وقتی به تو فکر می کنم همه چیز آرام می شود،
ابرهای سیاه دور می شوند و باران هر وقت بگویم می بارد.
تو نیستی، اما...
وقتی به تو فکر می کنم تو را می بینم.
که در بالکن خانه ایستاده ای و برایم دست تکان می دهی.