آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیال» ثبت شده است


م....

تو نیستی، اما...

وقتی به تو فکر می کنم صدایت می شنوم.

و آسمان پر از پروانه و بادبادک می شود.

تو نیستی، اما...

وقتی به تو فکر می کنم دریا نزدیک تر می آید،

و من در ساحلش کنار تو می نشینم و ترانه گوش می دهم.

راستی گفته بودم که صدایت برایم بهترین ترانه است؟

تو نیستی، اما...

وقتی به تو فکر می کنم همه چیز آرام می شود،

ابرهای سیاه دور می شوند و باران هر وقت بگویم می بارد.

تو نیستی، اما...

وقتی به تو فکر می کنم تو را می بینم.

که در بالکن خانه ایستاده ای و برایم دست تکان می دهی.

۱۹ تیر ۹۳ ، ۲۲:۵۸
علی ...

چشم من نه مثل دیده ی سهراب شسته و پاک است

نه همچون چشم اسفندیار، روزن هلاک!

نگاهش را وامدار دلی تنهاست که حق خود می داند

هفته ای هفت روز دنیا را آنطور که دوست دارد بپندارد

نه آنگونه که هست.

نگاهی شاد و امیدوارانه که از درون این چاه عمیق و تاریک

کورسو می جوید و می یابد و دل خوش میکند.

نه به سرمستی و خام دستی،

به یک نظر می نگرد به خوشبختی در کنار تو بودن

در لحظه لحظه های بی تو بودن

که چه خوب است با تو بودن حتی در خیال.

و چشمم هر روز تو را می بیند.

چشمی که هرگز فراموش نمی کند

نباید نگاهش را از آسمان بر دارد...

۰۵ تیر ۹۳ ، ۱۸:۵۲
علی ...