تو زندگی هر کسی روزهای خوب و بد وجود داره.
منم از این قاعده مستثنی نیستم.
ولی خوب که نگاه میکنم میبینم.
همه روزای خوب من فقط و فقط با تو به وجود اومده.
من همه روزای خوب زندگیمو مدیون توام م....
برای همیشه دوستت دارم مهربونِ من...
تو زندگی هر کسی روزهای خوب و بد وجود داره.
منم از این قاعده مستثنی نیستم.
ولی خوب که نگاه میکنم میبینم.
همه روزای خوب من فقط و فقط با تو به وجود اومده.
من همه روزای خوب زندگیمو مدیون توام م....
برای همیشه دوستت دارم مهربونِ من...
پاییز کم کم از راه میرسد
و من در پی یافتن بهار
کوچه ها را یکی یکی پشت سر میگذارم...
بهار من قطعا جایی کوچه سوم
در انتظار من است...
راستی بهار نگران نباش
پاییز میگذرد...
میخواهم با تو باشم.
خیلی ساده
میخواهم از یک سری چیزها بگذرم.
شاید از تو هم بخواهم که بگذری...
ولی هر چه هست میخواهم با تو باشم
برای همیشه و برای همیشه...
آهسته فتح کرده ای با چشمانت هرچه داشته ام را،
حالا تمام جهان من مستعمره ی توست.
به چه تشبیه کنم تو را؟
به بهار یا به آبی زلال دریا؟
صدای لطیف و مهربانت دلم را میلرزاند،
گوشهایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت می نشیند،
حرفهایی که همیشه برای من شوق است و امید.
دستانت مرا یاد یک واژه می اندازد و آن هم عشق است.
آغوشت همچون دریایی پر تلاطم است
و من چه قدر غرق شدن در این دریا را دوست دارم.
بدان همیشه در قلبم،
در نگاهم و در وجودم
تو را عاشقانه می پرستم،
تویی که تمام کج خلقی ها و بداخلاقی هایم را تحمل میکنی
و صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم میکنی،
با لبخندت غرور بیجایم را آب میکنی
و با همان طنین دلنشین صدایت تسکینم می دهی.
تو را به اندازه ی خودت،
به اندازه ی آن قلب پاک و مهربانت دوست دارم...
کاش بدانی که جهانم بی تو هیچ ندارد،
تو فقط بانویِ من بمان و من هم قول می دهم تا ابد
مردِ تمام لحظاتت باشم...
م....
امروز به این نتیجه رسیدم که من چقدر از حرف زدن بدم میاد.
حرف زدن های بی مورد.
توی تاکسی و توی مترو.
توی صف نونوایی و توی خونه و هر جا که فکرش رو بکنی.
حرف زدن برای کسایی که ارزشش رو ندارن حال من رو بد میکنه.
من میخوام فقط برای تو حرف بزنم...
فقط برای تو...
روزهایم یکی پس از دیگری می گذرند.
سالها نیز به همین شکل.
و این تویی که برای همیشه می مانی
ماه من...
با این همه درد
در من مـــــــردی است که دوستت می دارد بانو...
درد عشقی کشیدهام که مپرس / زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار / دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش / میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش / سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی / لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش / رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق / به مقامی رسیدهام که مپرس
The Autumn leaves drift by the window
The autumn leaves of red and gold
I see your lips, the summer kisses
The sun-burned hands I used to know
When you went away the days grow long
But soon I'll hear old winter's song
But I miss you most of all my darling
...When autumn leaves start to fall
ببار ای بارون ببار
بردلم گریه کن خون ببار
درشب تیره چون زلف یار
بحر لیلی چو مجنون ببار ....
م.... جان برای همه چیزهای خوبی که به یادگار گذاشتی ممنونم
.
.
.
یه دنیا ارامش برات آرزو می کنم
نه یه دنیا کمه...
خیلی زیادتر از یه دنیا برات آرزوی آرامش می کنم
به همراه خوشبختی و امیدوارم این مشکل
همونطوری که خیر تو توش هست حل بشه.
دوستت دارم م....ی خوب و مهربون من...
دوستت دارم م....
برای همیشه دوستت دارم
و برای همیشه به تو و عشقت وفادار می مونم...
تو چقدر روح بزرگی داری دختر
واقعا به تو حسودیم میشه
حسرت جبران این همه خوبی های تو
حالم رو خیلی بد می کنه.
کاش می شد یه گوشه کوچیک از خوبیهات رو جبران کنم....
دو تا چشمام همه جا دنبال تو می گرده
با نبودنت دلم با غصه ها سر کرده
شب و روز در پی تو من همه جا رو گشتم
یکی گفت غصه نخور اون داره بر می گرده
زندگی با عشق تو رنگ دیگه داشت برام
رفتی و بدون تو تلخ شده روز و شبام
دل من با هیچ کسی نمی تو نست خو بگیره
شب و روز منتظر و چشم به رات مونده نگام
کسی مثل تو نشد کسی مثل تو نبود
همش از خدا می خوام که بیایی زود زود
کاش که می شد دوباره باز هم و پیدا بکنیم
سفره عشق مونو با هم دیگه وا بکنیم
کاش تو این شهر غریب صدای آشنا بیاد
دل من هواتو کرده فقط هم تو رو می خواد
کسی مثل تو نشد کسی مثل تو نبود
همش از خدا می خوام که بیایی زود زود
(هیچکی/معـین)
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم / بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق / که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض / به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست / چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت / یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق / هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست / که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک / ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
تا حافظه ام کار می کند منتظر بوده ام
و دلخوش به چیزی یا به کسی.
در نوجوانی یک تیم فوتبال را دوست داشتم
و همیشه منتظر می ماندم تا بازی هایش را ببینم.
در جوانی هنر پیشه ای را دوست داشتم
که همیشه منتظر می شدم تا فیلم های جدیدش را روی پرده ببینم
یا این که از فروشنده دوره گرد دی وی دی اش را بخرم
دوست داشتن های دیگر را در سال های جوانی
یکی یکی پشت سر هم تجربه کردم.
دوست داشتن هایی که بعضی ها
فقط اسم دوست داشتن را یدک می کشیدند
ولی حالا که به پشت سرم که نگاه می کنم
از هیچ دوست داشتنی پشیمان نیستم.
درست است که خیلی از احساسات قلبم پایدار نبود
اما تا زمانی که وجود داشت به من بال و پر داد.
حالا می توانم سرم را بالا بگیرم و بگویم
من همه عمرم اصل عشق را در قلبم حفظ کرده ام
اصلا انگار می دانستم که روزی می آیی
من بذر عشق را سالها در قلبم حفظ کردم.
تا تو آمدی و با دستهای مهربانت
با دم مسیحایی ات
با نگاه مهربانت
و این بذر رویید.
من در اصل از تو یاد گرفتم که عشق چیست.
عاشقی کردن چطوری است.
من برای همیشه این عشق و عاشقی را برای تو کنج صندوقچه قلبم پنهان می کنم.
به هیچ کس هم نشانش نمی دهم.
من عشق را برای تو کنار گذاشته ام.
عشق سهم توست، حق توست.
من عشق را برای تو کنار گذاشته ام
بدون آنکه مهم باشد در آینده چه خواهد شد.
از تو سکوت مانده و از من صدای تو
چیزی بگو که من بنویسم به جای تو
حرفی که خالی ام کند از سال ها سکوت
حسی که باز پر کند مرا از هوای تو
این روز ها عجیب دلم تنگ رفتن است
تا صبح راه می روم پا به پای تو
در خواب حرف می زنم و گریه می کنم
بیدار می کنند مرا دست های تو
هی شعر می نویسم و دلتنگ می شوم
حس می کنم کنارمی و آه جای تو
این شعر را رها کن و نشنیده ام بگیر
بگذار در سکوت بمیرم برای تو...