زندگی من گره خورده با یک حس
با یک ........ نمی دانم اسمش را چه باید گذاشت
یا این که چطور توصیحش داد
این کلمه ۴ حرفی بد جور روی لحظه به لحظه زندگی من سایه انداخته.
"ح" "س" "ر" "ت"
آری حسرت
چیزیست که یک لحظه هم ولت نمیکند
اگر عزیزی را از دست داده یاشی
غم/تنهایی/گریه/بغض و هر درد و مرضی
برای یک لحظه لا اقل متوقف می شوند
ولی حسرت چیز دیگریست.
باور نداری.
بگذار برایت مثالی بزنم.
نگاه کن به مادری که بیست سال قبل فرزندش مرده است.
نگاه کردی؟
دیدی؟ دارد می خندد.
با زن همسایه نشسته و از مسافرت چند روزه ترکیه حرف می زند.
و این که چقدر به او خوش گذشته.
و از مهمانی چند روز آینده که قرار است در خانه آنها برگزار شود.
دیدی؟ آن زن می خندد پس برای لحظه ای هر چند کوتاه غم او را رها کرده.
دیدی با زن همسایه حرف می زند؟
چند روز دیگر هم که مهمانی دارد و کلی آدم دور و برش را می گیرند.
پس تنهایی هم برای لحظاتی او را ترک می کند و خواهد کرد.
از مسافرت لذت برده و کلی به او خوش گذشته.
در کل به نظر نمی آید این زن زندگی تلخی را داشته باشد.
ولی نکته اینجاست.
حسرت بودن پسرش هر لحظه و ثانیه با اوست.
این را همه حس میکنند
پسری که پدرش می میرد.
زنی که شوهرش را از دست داده
و خیلی های دیگر.
پس این حسرت است که همیشه با من خواهد بود.
شاید روزی خندیدم
شاید روزی لذت بردم از خواندن یک شعر و یا دیدن یک فیلم
ولی لا به لای همه این احساسات و اتفاقات
این حسرت است که همیشه با من خواهد ماند.
حسرت با تو بودن.