دردهایش را می خرم... بفروش
دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۹:۱۴ ب.ظ
به خدا راضی ام.
به پیر، به پیغمبر راضی ام.
راضی ام که همه دردها و مشکلات تو مال من باشد
راضی ام که تا دنیا دنیاست لبخند رضایت و خوشبختی رو لبات باشه
و هر اتفاق بدی هستف هر مشکلی هست برای من.
من قبلا با خدا در این باره حرف زدم.
ولی چند وقت بعد تو از یک غم بزرگ برام حرف زدی.
من حرف زده بودم.
میدونی که اخلاق گندی هم دارم و حرفی رو که بزنم پاش وایمیستم.
من همه دردهای تو رو از خدا خریدم.
ولی خدا انگار نمیخواست همش رو بفروشه.
آخه چرا خدا؟ چرا؟ چرا؟
باز هم ازت میخوام که همه غم و غصه های م.... رو بدی یه من.
ازت خواهش میکنم خدا....
بزار درد بکشم، بزار تو عذاب باشم
ولی نبینم که م....ی من درد داره
که نبینم م....ی من غصه داره
که این سخت ترین عذابه برای من.
پس خواهش میکنم ازت که این لطف رو درحق من بکنی.
نامردم اگه یه لحظه پشیمون بشم.
۹۳/۰۶/۱۰