کاش دنیا جور دیگری بود
من می گویم،
سالهاست که از رفتنت می گذرد
و من به اندازه همه این سالها پیر شده ام.
می دانم که می دانی نبودنت آزارم میدهد.
میدانم که راضی نیستی این قدر به یادت باشم و عذا دارت باشم
ولی م....ی من درکم کن.
من هنوز نتوانستم با این مساله کنار بیایم.
و فکر هم نکنم بتوانم.
من هنوز صورتم را با تیغ اصلاح نمی کنم.
شاید ظاهرا جوان به نظر برسم ولی قلبم مثل یک پیرمرد 90 ساله شده.
تو سزاوار این تاوان نبودی.
طاقت این غم را دیگر ندارم.
م.... من دارم ذره ذره آب میشوم.
وقتی یاد سختی هایی که تو کشیدی می افتم.
یاد گریه هایت.
من خیلی تنهام م...
این شهرِ.
این کوچه ها....
اینجا پر از یادگار توست
جای قدم های تو و آکنده از عطر وجود تو.
چه کنم با این همه خاطره؟
چه کنم با عذاب وجدان؟
چه کنم با دوری تو؟
تویی که برایم همه کس بودی و من نتوانستم برای تو هیچ کاری بکنم.
وفادار ماندن به تو برای همیشه تنها کاریست که می توانم انجام بدهم
کاش دنیا جور دیگری بود م....