افکار یک عاشق خجالتی
چند وقتی است که متوجه چیزی شده ام.
و آن این است که من خیلی خجالتی هستم.
مثلا اگر یک آدرس داشته باشم برای پیدا کردنش
به ندرت پیش می آید که از کسی سوال بپرسم.
نمی دانم چرا!!!
ترجیح می دهم خودم پیدایش کنم تا این که بپرسم از کسی.
ای اخلاقم دیگر خیلی روی اعصابم است.
از خودم بدم می آید وقتی به این موضوع فکر می کنم.
همیشه سعی می کنم در جمع ساکت باشم.
و البته قبل از آن در هیچ جمعی حدالامکان حضور پیدا نکنم.
اصلا خوشم نمی اید کسی از من سوالی بپرسد،
برای همین وقتی به ناچار در یک جمع قرار می گیرم
شروع می کنم به حرف زدن، سعی می کنم همه را بخندانم.
واقعا راست می گویند که بهترین دفاع حمله است.
برای همین همیشه سعی می کنم که خودم شروع کننده باشم
تا این که کسی به زور وادارم کند که شروع کنم.
م.... من فقط با تو از عقاید و باور هایم حرف زده ام.
و حالا عقاید و افکارم دارد کنج دلم خاک می خورد...