م.... م.... چطور بگویم؟
از وقتی که م.... زبان باز کردم
که به احتمال زیاد م.... یک سال و نیم یا دو سال داشتم
تقدیر این بوده م.... که عاشق تو بشوم
از همان روزها در همه م.... حرفها و جمله ها
چطور بگویم؟ م.... نام تو تا نوک زبانم می آمده
م.... توضیحش کمی سخت است
ولی باور کن م.... حتما چنین چیزی بوده
و هست.
در دوره دبستان و راهنمایی همه م.... معلمها عاصی بودند از دستم
اول و وسط و آخر هر جمله م.... حرف میم م.... بود که رژه می رفت
همیشه وقتی پای تخته در جواب دادن به سوالی کم می آوردم
م.... م.... م.... تنها جوابم بود
اصلا شاید م.... می خواستم تو بیایی و جواب را به من برسانی
همین الان هم که م.... سالهاست که
از آن روزها می گذرد م.... مثل همان روزها
حرف اول اسمت بر م.... نوک زبانم می نشیند.
آن موقع که نمی دانستم م.... چرا این قدر حرف میم
بر زبانم جاری می شود م.... احساس می کردم یک عادت است
میگفتم شاید بزرگتر که شدم م.... از زبانم بیفتد
و همینطور شد از زبانم م.... افتاد این حرف میم
افتاد توی م.... قلبم.
و حالا با هر بار تپش قلبم این حرف میم است در رگهایم م.... جاری می شود
و به سلولهای بدنم را زندگی می بخشد
م.... نمی دانم منظورم را متوجه شدی م.... یا نه؟
م.... ولش کن خیلی م.... پیچیده است.
وقتی دیدمت برایت توضیح می دهم...