همین برایم کافیست
یک جور فراموش کاری تعمدی خوب است.
حالا که قرار است از اینجا به بعد را
با تمام شدن های غیر منتظره زندگی کنم،
فراموشی بهترین بهانه ای است
که یادم برود چه سرمایه ای از من به سرقت رفته است.
اما بعضی چیزها را عامدانه هم نمی توان فراموش کرد
آنها مثل سکانس برتر یک فیلم،
برای همیشه ته ذهن آدم ماندگار اند.
مثل تاریخ تولد کسی که دوستش داری،
مثل لحظه آشنایی با کسی
که یک عمر تلخی ها و شیرینی های زندگی ات را با او قسمت کرده ای.
اما بهتر است بقیه چیز ها را فراموش کنم.
این که چقدر از آمدنت گذشته،
چند شمع روشن دیگر با هم فاصله داریم،
اینکه چند تا زمستان با آمدن تو بهار شده تا شنیدن قصه جوانی ات،
خنکای بهار امسال را هم به طلوع صبح گرم تابستان پیوند دهد.
و...
همین که نفس می کشی،
همین که هستی،
کافی است.
همین برای بودن و زیستن کافی است.
باور کن.
باور کن که عشق همین تداوم نفس های توست.
م...ی نازنینم...