خوابهای نگران کننده
و هر سه بار خوابهایی که من را نگران می کرد
خواب اول:
گوشیم زنگ خورد ولی من اهمیتی ندادم.
دوباره زنگ خورد و من به گوشیم که نگاه کردم خشکم زد.
تو بودی، آری تو بودی که زنگ زده بودی
گوشی را برداشتم و گفتم: جانم؟ م....؟ الو چرا حرف نمی زنی؟ الو؟
گوشم را تیز کردم ببینم صدایی می شنوم یا نه.
صدای گریه تو می آمد
و بعد تماس قطع شد.
و بعد از آن هم هر چه زنگ زدم جواب ندادی که ندادی.
خواب دوم:
هوا گرگ و میش بود و از خلوتی کوچه و خیابان
می شد فهمید که صبح است
من آمدم توی خانه شما
مثل دزدها
توی حیاط یک پراید هاچ بک بود
نوک مدادی
نشستم توی ماشین
سوییچ رویش بود و من استارت زدم.
ولی ماشین روشن نشد.
چندین بار این کار را تکرار کردم ولی ماشین روشن نشد که نشد
بعد تو با برادرانت! آمدی توی حیاط
عجیب این بود که تو دو برادر داشتی
هر دو من را دنبال کردند و من فرار کردم
و خوشبختانه توانستم فرار کنم.
خواب سوم:
من آمده بودم جلوی خانه شما
پدرت و (باز هم) دو برادرت! می خواستند
دو درختی را که جلوی خانه شما بود را قطع کنند
بعد به من اشاره کردند که کمکشان کنم
من هم قبول کردم
برادر بزرگترت با چیزی شبیه به ساطورافتاد به جان درخت
و برادر کوچکترت! رفت نشست یک گوشه
و شروع کرد به مرتب کردن فیلمهای تو
داشت با یک پنبه مرطوب روی سلفون فیلمها را پاک می کرد
و می گذاشتشان توی یک جعبه
ناگهان دیدم که گوشی من کنار او روی زمین افتاده
و نگران بودم که مبادا زنگ بزنی و اسمت را روی صفحه گوشی ببیند.
با ایما و اشاره به تو حالی کردم که جریان چیست.
تو هم نگران شدی.
بعد صدایش زدی تا من بتوانم گوشیم را بردارم.
ولی انگار فهمیده بودند که ما همدیگر را می شناسیم.
بعد تو رفتی توی خانه و آنها هم پشت سرت وارد خانه شدند.