روزی روزگاری پاسارگاد...
جمعه, ۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۲۹ ب.ظ
آهای بولدوزرچی دست نگه دار.
لعنتی با توام.
این ساختمان که داری با پنجه های پولادین این غول آهنی با خاک یکسانش می کنی،
روزی محل قرار من و م.... بوده است.
صدها خاطره خوب و شیرین زیر این این سقف داریم.
فنجان های چای یخ زده مان را اینجا نوشیدیم.
خندیدیم، گریه کردیم، حرف زدیم و سکوت کردیم.
آهای بولدوزر چی،
جان بچه ات دست نگه دار.
این غول آهنی زرد رنگ را متوقف کن،
می دانم که از تو دستور می گیرد،
می دانم که جنسش از فولاد است و از این چیزها سر در نمی آورد.
ولی تو که می فهمی، تو که می فهمی عشق یعنی چه
خاطره یعنی چه
پس حرفم را بفهم
همه دلخوشیم شده همین جا،
خرابش نکن.
یادگار م....یم را از بین نبر.
آهااااااااای بولـ . . .
۹۳/۰۳/۰۲