به دیدارم بیا
يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۶:۴۴ ب.ظ
این روز ها حالم را فقط تویی که می فهمی.
تا می رسی به من
تمام خاطرات کهنه ات سر باز می کند و یاد گذشته رهایم نمی کند.
وقتی...
از هرچه بگویم بی فایده است.
اصلاً شاید عشق یعنی همین.
یعنی همین که پایت سر خورد و افتادی دیگر کسی نیست که بلندت کند.
و اگر کسی هم آمد که بلندت کند دستت را دراز نکنی جلویش.
دستت را بزنی به زانویت و خودت بلند شوی.
یعنی تا چشم هایت را نبندی و خوابت نبرد،
کسی به دیدارت نمی آید.
حتی اگر تمام شب را هم بیدار بمانی و تمام سال را هم،
کسی که باید باشد نیست.
این روز ها حالم را فقط تویی که می فهمی
و دست بر قضا انگار همه چیز به تو بستگی دارد.
پس لطفا،
از همان راهی که تا به حال نیامده ای به دیدارم بیا.
۹۳/۰۲/۲۱