همیشه یاور
شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۸:۰۲ ب.ظ
چشم هایم را می بندم و مرورت می کنم.
از همان ابتدای ابتدا تا آن ثانیه های پایانی
دلم می رود برای لحظه ای آرامش در سکوت تو
و دور از هیاهوی باد های باران آوری که از شرق و غرب می وزد.
عجب هوای غبار آلودیست.
آسمان عصبی است انگار
نمی بارد که خود را سبک کند.
بغض کرده.
من هم همین طور
بغض می کنم وقتی که مرورت می کنم.
مرورت کار ساده ای است.
برای من که ذهنم را فقط و فقط به تو مشغول کرده ام.
تا هنوز وقت هست،
تا هنوز به قدر کافی دیر نشده،
تا هنوز فردا از راه نرسیده
و روزهای نبودنت را با عدد یک جمع نزده،
کمکم کن.
هیچ دوست ندارم تو را طوری راهی گذشته کنم
که دیگر دستم به خیالت هم نرسد.
چشم هایم را می بندم،
از تو می گذرم تا به آینده گره بخوری.
آینده ای روشن
همیشه یاور،
حالا که داری می روی مواظب خودت باش.
نمی خواهم در گیر و دار روزهای رفته گمت کنم.
۹۳/۰۲/۲۰