آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

فصلی که هنوز کهرباییست

شنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۷:۱۱ ب.ظ
مثل تمام داستانهای عاشقانه پیش از این که گذشته،

روزگار من هم می گذرد.

آنقدر آرام و زجر آور که هر چه بگویم کم است.

در روزهای نبودنت که  نه خاطره ای از آن ماند

و نه ترانه ای به یادگار.

در تمام روزهای نبودنت که سرد گذشت

من ایستاده ام

ایستاده ام با یک احساس نا تمام،

با یک حسرت،

یک فصل که باید سپید می بود و سبز

هنوز هم کهرباییست

و من که روزهاست درست در نقطه ای ایستاده ام

که هنوز پیش رویم برف می بارد و پشت سرم برگ می ریزد.

نمی دانم به کدام خاطره رفته و کدام آرزوی نیامده دل ببندم.

نمی دانم چرا پنجره را نمی بندم وقتی در کوچه باد می آید.

انگار منتظر معجزه ام.

معجزه ای که قرار است با شکفتن اولین شکوفه بر روی شاخه بنشیند

در یک صبح نزدیک که در همین حوالی پرسه می زند.

باید چشم باز کنم و احساس کنم ناگهانی حضور تو را.

بهار و عشق هر دو سر زده از راه می رسند

۹۳/۰۲/۲۰
علی ...