آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

دختر و بهار

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۰۲ ب.ظ
دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت

ای دختر بهار حسد می برم به تو
 
عطر و گل و ترانه و سر مستی ترا
 
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
 
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
 
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
 
میشست کاکلی به لب آب تقره فام
 
آن بالهای نازک زیبای خسته را
 
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
 
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
 
موجی سبک خزید و نسیمی به گوش او
 
رازی سرود و موج بنرمی از او رمید
 
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
 
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
 
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
 
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
 
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
 
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
 
می رفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
 
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود

                                              (فروغ فرخزاد)

۹۳/۰۲/۱۴
علی ...