و من و تو کلی خندیدیم!
يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۱۳ ب.ظ
درست است که بعد از رفتنت روز و شب ندارم
ولی از آن روز چند شب به خوابم آمدی.
دیشب هم با مادرت آمدی.
من توی یک بوتیک کار می کردم
و تو مادرت را آورده بودی که لباس بخرد.
ولی فهمید که ما همدیگر را می شناسیم و با عصبانیت
از مغازه بیرون رفت.
و من و تو کلی خندیدیم!
و باز هم مرسی که به خوابم آمدی فرشته نازنین من.
۹۳/۰۱/۲۴