حسادت
سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۲۹ ب.ظ
حسودی ام می شود.
به همه.
به همه کسانی که تو را بیشتر از من می بینند.
حتی برای یک لحظه.
حسودی ام می شود
به راننده تاکسی که چند روز بعد سوار تاکسیش می شوی.
به سوپر مارکت سر کوچه که از او یک شارژ و یک بسته چیپس خریدی.
به گل فروش رو به روی مسجد.
به زن همسایه که چندی پیش که با مادرت کار داشت
و صدای تو را ز آیفون شنید
به بچه های خواهرت.
به سنگهای دیوار خانه ات.
به فرش زیر پایت.
به هوایی که نفس می کشی....
می دانم که سزای حسود نیاسودن است.
ولی باز حسودی ام می شود
به تک تک کسانی که تو را برای لحظه ای بیشتر از من می بینند.
به کلاغ نشسته بر روی درخت سر کوچه.
به مشتری قنادی که وقتی داشتی شیرینی می خریدی آنجا بود.
به باد که آرام میان گیسوانت می پیچد.
و به برگی که جلوی پای تو بر زمین می افتد.
۹۲/۱۲/۲۷