نیمکت چوبی
جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۱۳ ب.ظ
سالهای سال می گذرد
من شده ام یک پیرمرد لاغر و نحیف
و همچنان تنها.
صبح که می شود می روم توی پارک قدم میزنم.
اندکی بعد روی یک نیمکت چوبی می نشینم.
دستم را می کشم روی نیمکت.
حس خوبی پیدا می کنم.
انگار بوی تو را می دهد.
آری این نیمکت روزی درختی بوده
که تو در یک سیزده به در آفتابی به آن تکیه دادی
و عکس گرفتی.
باور نداری؟!!!
نگاهی به آلبومت بیانداز.
۹۲/۱۲/۱۶