من هم خندیدم
يكشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۲، ۰۲:۵۴ ب.ظ
م.... جان
دیشب خوابت را دیدم.
رفته بودی شمال.
تنها.
زنگ زدی به من که بیایم پیشت.
آمدم.
توی یک هتل اتاق گرفته بودی.
وقتی رسیدم جلوی در ایستاده بودی.
باران می بارید.
من را که دیدی خندیدی.
من هم خندیدم.
یک تاکسی دربست گرفتیم.
بعد با هم رفتیم توی شهر.
کلی بالا و پایین کردیم
خیابانها را گشتیم و فروشگاه ها تماشا کردیم.
و باز من تنها از خواب بیدار شدم.
۹۲/۱۲/۰۴