مرد / گریه
يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۲۰ ب.ظ
وقتی ساعت سه و چهل و دو دقیقه آخرین اس ام س رو بهم دادی
دیگه نفسم به زور بالا میومد
رفته بودم پایین تو انبار
به بهانه جا به جا کردن جنسا
هی به خودم میگفتم
هیچی نشده
هیچی نشده
گریه نداره که
یه مرد که گریه نمیکنه
قوی باش
همش این جمله ها رو تکرار میکردم
پشت سر هم
البته تو دلم
چون بغض بد جور گلومو گرفته بود
دهن وا میگردم میترکید
اون لحظه گریه نکردم
ولی الان که دارم اینو مینویسم
..............
۹۰/۰۹/۱۳