آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

خواب و خیال

پنجشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۰، ۰۷:۵۰ ب.ظ

پریروز دوباره رفتم تهران

اول رفتم نمایشگاه مطبوعات

یه چرخی زدم و بعد دوباره پیاده افتادم تو خیابونا

از میدون تختی رفتم به سمت سهروردی شمالی

بعد سهر وردی جنوبی و خلاصه تا هفت تیر پیاده رفتم

هوا ابری بود

مثل دلم

دلش میخواست بباره

مثل اشکام

از هفت تیر تا انقلاب با تاکسی رفتم

رسیدم میدون انقلاب

جلو سینما بهمن یه مکث کردم

خواستم برم یه فیلم ببینم

ولی نه

حوصلشو ندارم

دو باره سوار تاکسی میشم و میرم تا میرسم به ایستگاه مترو

میام خونه و میخوابم

شبش خوابتو میبینم

البته قبلش هم خوابتو دیده بودم

تو همه خوابا هم میبینم که داریم به هم اس ام اس میدیم

بعدش صبحا که بلند میشم گوشیمو چک میکنم میبینم که خبری نیست

همه چیزای که دیدم خواب بوده و خیال

۹۰/۰۸/۰۵
علی ...