این بغض لعنتی
پنجشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۰، ۰۶:۳۶ ب.ظ
یکی دو هفته پیش میخواستم برم شمال.
همونجا که با هم بودیم.
ولی نتونستم.
به چه امیدی میرفتم؟
این دفعه مثل اون دفعه نیست که تو باشی و من بال بال بزنم واسه دیدنت.
راستشو بخوای وقتی میرم جاهایی که با هم بودیم حالم بد میشه.
این بغض لعنتی گلومو میگیره و میخواد خفه ام کنه.
چشمامو میبندم و یاد تک تک اون لحظه هایی میوفتم که با هم بودیم.
ولی چشامو که وا میکنم میبینم که نیستی.
بعد دوباره این بغض لعنتی میاد سراغم.
۹۰/۰۷/۱۴