آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

گریه

چهارشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۰، ۰۴:۵۳ ق.ظ
دیروز بعد از رفتنت نرفتم سر کار با اینکه شیفتم بود. مطمئن بودم برم گند میزنم و چند نفرو میفرستم گوشه بیمارستان.

افتادم تو خیابون. قبله ام رو گم کرده بودم. نمیدونستم کجا برم.چجوری برم. حالا فرض کن میرفتم داروخونه!!

مصمئنم به جای سرم پوشک میدادم و به جای آمپول شربت.

امروز هم نرفتم سر کار. صبح که شد اومدم سر کوچتون و بعدش دوباره آواره خیابونا شدم و کلی گریه کردم. از وقتی که دبستانم تموم شد تا الان هیچوقت جلو کسی گریه نکرده بودم.

اولیش جلو خودت بود. دومیش هم امروز تو خیابون.

البته تازه شروعشه. آخه هر لحظه که میگذره دلم بیشتر هواتو میکنه.

۹۰/۰۴/۱۵
علی ...