فکر نمیکردم
از کافی نت زدیم بیرون.
تو راهرو کلی با هم حرف زدیم میخواست یه جوری ازم قول بگیره که دیگه همدیگه رو نبینیم.
بهش گفتم نه من دیگه از این قولها نمیدم.
گفت پس کمتر همدیگه رو ببینیم و کمتر در ارتباط باشیم.
گفت اینطوری فکر میکنم کم کم فراموشم میکنی.
چه فکرایی میکرد!!
بهش گفتم که ما که همینجوریش هم کم همدیگه رو میبینیم. ولی باشه کمترش میکنیم.
خلاصه قرار بر این شد که کم زنگ بزنیم کم اس بدیم . کم همدیگه رو ببینیم.
اومدیم جلوی مرکز خرید یه تاکسی در بست گرفتیم که اون بره خونه.
منم یه کار کوچولو داشتم که باید انجام میدادم و دوباره میرفتم داروخونه.
تو تاکسی که بودیم رادیو تاکسی داشت آهنگ فیلم پاپیون رو پخش میکرد. آهنگ خیلی قشنگیه
بهش گفتم فیلمشو دیدی؟
گفت نه. گفتم خیلی فیلم قشنگیه حتما ببینش.
رسیدیم سر کوچشون پیاده شد و رفت. فکر نمیکردم دفعه آخری باشه که میبینمش.
اصلا فکر نمیکردم.