آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

باز گشت

چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۰، ۰۶:۳۸ ب.ظ

ازش که جدا شدم داشتم فکر میکردم که تا صبح چکار کنم؟

یهو یه فکری به ذهنم رسید.

زنگ زدم به اون راننده آژانس که شمارشو گرفته بودم.

بهش گفتم منو برسونه یه جا که بتونم برم تهران.

بهم گفت از سمت چالوس که ماشین نیست.

آخه ساعت حدود یک نصفه شب بود.

بهم گفت میتونم ببرمت تا آمل.

گفت اونجا ماشین هست واسه تهران.

گفتم که باشه پاشو بیا.

اومد و منو رسوند تا آمل.

همون لحظه یه اتوبوس رسید. رفتم سوار شدم و راه افتادم به سمت تهران.

تو راه بازگشت همش به تو فکر میکردم.

به این شبی که تو ساحل پیشت بودم و شاید تا آخر عمرم دیگه تکرار نشه.

۹۰/۰۵/۱۲
علی ...