چهل سال پیش
چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۰، ۰۶:۱۹ ب.ظ
دیدمش که روبه روی پله برقی وایستاده.
اونم منو دید.
بعد سریع رفت تو مغازه پیش مامانش.
هر چند لحظه یه بار میومد دم در مغازه و من میدیدمش.
بهش چند تا اس ام اس دادم.
اونم یه چند تایی داد و گفت که پیش مامانش نمیتونه زیاد اس بده.
گفتم باشه و دنبالش راه افتادم.
شده بودیم مثل عاشقای چهل سال پیش.
فقط یه نامه کم بود که بدم بهش و فرار کنم.
و بعد منتظر باشم که اون یه نامه بده.
آره اگه این اس ام اس نبود حتما این کارم میکردیم.
درست مثل چهل سال پیش.
۹۰/۰۵/۱۲