آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

چهل سال پیش

چهارشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۰، ۰۶:۱۹ ب.ظ

دیدمش که روبه روی پله برقی وایستاده.

اونم منو دید.

بعد سریع رفت تو مغازه پیش مامانش.

هر چند لحظه یه بار میومد دم در مغازه و من میدیدمش.

بهش چند تا اس ام اس دادم.

اونم یه چند تایی داد و گفت که پیش مامانش نمیتونه زیاد اس بده.

گفتم باشه و دنبالش راه افتادم.

شده بودیم مثل عاشقای چهل سال پیش.

فقط یه نامه کم بود که بدم بهش و فرار کنم.

و بعد منتظر باشم که اون یه نامه بده.

آره اگه این اس ام اس نبود حتما این کارم میکردیم.

درست مثل چهل سال پیش.

۹۰/۰۵/۱۲
علی ...