آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

یـا د د ا شـــــــــــــتــهـا ی ر و ز هــــــــــا ی د لـــــــــــــــتـنگی...

آخه من با خاطراتت چه کنم؟

درود بر انسانهای خوب، آنان که دراندیشه دیگران تصویر زیبا می نگارند، تا آنجا که یادشان زیبا و خاطرشان همواره در دل خواهد ماند... و بی شک تو از آن دسته ای. و برای همیشه در یاد و قلبم ماندنی هستی. تو فرشته ای هستی که هرگز تکرار نخواهد شد.

م.... جان برای همه چیزهای خوبی که به یادگار گذاشتی ممنونم

.

.

.

متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.
توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشد
با این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.

۰ نظر ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۵۹
علی ...

تو زندگی هر کسی روزهای خوب و بد وجود داره.

منم از این قاعده مستثنی نیستم.

ولی خوب که نگاه میکنم میبینم.

همه روزای خوب من فقط و فقط با تو به وجود اومده.

من همه روزای خوب زندگیمو مدیون توام م....

برای همیشه دوستت دارم مهربونِ من...

۱۰ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۳
علی ...

معذرت میخواهم که شبها زود میخوابم

خوابهای زود هنگام

خیلی سیاه است...

به خوابم بیا

و من را به رویایی سپید میهمان کن...

۱۰ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۲
علی ...

کنار یک تلفن همگانی

دخترکی ایستاده است.

در غروب یک روز پاییزی

شماره را میگیرد

و وقتی حرف میزند

دیگر نه غروب است و نه پاییز.

راستی م....

من عاشق صدای تو‌ام...

۱۰ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۱
علی ...

دوست داشتن تو....

۱۰ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۱
علی ...

تو می‌نویسی

و من اندکی از دلهره هایم کم می‌شود

تو می‌نویسی

و من رها می‌شوم از هجوم افکار

تو می‌نویسی

و دنیا رنگی دیگر می‌گیرد

پاییز مثل خود بهار می شود

به همان زیبایی

به همان شادابی

حالا که حرفهایم را می‌شنوی

برایم دعا کن

اجابت دعای فرشته ها ردخور ندارد....

۱۰ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۰
علی ...

تو نمی‌نویسی

و من می‌نویسم

و کسانی که میخوانند

چه فکرهایی که نمی کنند!

شاید فکر میکنند تو مثل دوست آنها هستی

شاید فکر میکنند من مثل دوستِ دوست آنها هستم.

و شاید فکر میکنند من برای آنها می نویسم.

م.... مردم این شهر مجازی توهم برشان داشته...

اصلا نمی دانند که هیچ کس برای من تو نمی شود

و نمی دانند که من تو را چقدر دوست دارم.

تنها خود تویی که می دانی چقدر دوستت دارم

تنها خود تویی که می دانی دوستت دارم و باز هم دوستت دارم

راستی دارم به این فکر میکنم که اگر روزی بمیرم

و باز زنده شوم قطعا دوباره عاشق تو می شوم.

تویی که یادگار عاشقی در این زمانه ای...

۱۰ مهر ۹۳ ، ۲۱:۵۹
علی ...

چهل سال بعد،

من با دستی لرزان

تو با گیسی سفید

این روزها را حسرت خواهیم خورد

که چرا در سکوت و تنهایی ماندیم

با دقیقه ها و ثانیه ها بازی کردیم،

از دوری هم سردمان شد

ولی...

گرم نکردیم رویای "ما" شدن را...

۱۰ مهر ۹۳ ، ۲۱:۵۹
علی ...

چقدر ساکت شدی این روزها...

و این سکوت من رو نگران میکنه.

برایم حرف بزن م....

نگذار دردها از درون تو رو ویران کنن...

۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۴۱
علی ...

پاییز کم کم از راه میرسد

و من در پی یافتن بهار

کوچه ها را یکی یکی پشت سر میگذارم...

بهار من قطعا جایی کوچه سوم

در انتظار من است...

راستی بهار نگران نباش

پاییز میگذرد...

۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۴۱
علی ...

دلم بد جور تنگ شده برات...

دارم لحظه شماری می‌کنم

برای پیش اومدن روزهای خوب...

یعنی میشه م....؟

آره حتما میشه

یعنی باید که بشه....

۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۴۰
علی ...

می‌خواهم با تو باشم.

خیلی ساده

می‌خواهم  از یک سری چیزها بگذرم.

شاید از تو هم بخواهم که بگذری...

ولی هر چه هست میخواهم با تو باشم

برای همیشه و برای همیشه...

۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۴۰
علی ...

نمیدونم چی بنویسم م...

نمیدونم!

فقط همین رو بگم که خیلی دوستت دارم.

دوستت دارم و باز هم دوستت دارم....

۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۳۹
علی ...

صدای یک فرشته همیشه شنیدنیست...

۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۳۹
علی ...

ما برای رنج کشیدن آفریده شده‌ایم

ولی به دنبال لذت‌بردن می‌گردیم

باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن

لذت بردن از رنج‌هایی‌ست که می‌کشیم...

۰۲ مهر ۹۳ ، ۲۰:۳۸
علی ...

یعنی خبری تلخ تر از این هم میشد شنید.

لعنت به بیست و پنجم شهریور نود و سه.

لعنت به ساعت شش.

لعنت به پست شماره 83

لعنت به همه آدمهایی که دیگران رو آزار میدن.

لعنت به همه کسایی که خوبی رو با بدی جواب میدن.

لعنت به کسایی که خوبی رو درک نمیکنن.

لعنت به هر کسی که تو رو آزرد.

لعنت به من.

به منی که مثل اسب نشستم و دارم نگاه میکنم

نگاه میکنم که روز گار هرچی میخواد به سرمون بیاره.

آره لعنت به من...

۲۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۲۹
علی ...

چقدر سخته بعضی از سوالهایی که ازت می‌پرسم...

۲۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۲۸
علی ...

آهسته فتح کرده ای با چشمانت هرچه داشته ام را،

حالا تمام جهان من مستعمره ی توست.

به چه تشبیه کنم تو را؟

به بهار یا به آبی زلال دریا؟

صدای لطیف و مهربانت دلم را می‌لرزاند،

گوشهایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت می نشیند،

حرفهایی که همیشه برای من شوق است و امید.

دستانت مرا یاد یک واژه می اندازد و آن هم عشق است.

آغوشت همچون دریایی پر تلاطم است

و من چه قدر غرق شدن در این دریا را دوست دارم.

بدان همیشه در قلبم،

در نگاهم و در وجودم

تو را عاشقانه می پرستم،

تویی که تمام کج خلقی ها و بداخلاقی هایم را تحمل میکنی

و صبورانه همه ی بهانه گیری هایم را هضم میکنی،

با لبخندت غرور بیجایم را آب میکنی

و با همان طنین دلنشین صدایت تسکینم می دهی.

تو را به اندازه ی خودت،

به اندازه ی آن قلب پاک و مهربانت دوست دارم...

کاش بدانی که جهانم بی تو هیچ ندارد،

تو فقط بانویِ من بمان و من هم قول می دهم تا ابد

مردِ تمام لحظاتت باشم...

۲۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۲۸
علی ...

من برای همیشه دوستت دارم...

بی برو برگرد.

برای همیشه عاشقت می مونم

به حرف بقیه چیکار دارم؟

بذار هر چی میخوان بگن.

من یه حرفهای بهت زدم،

یه قولهایی بهت دادم

که بمیرم زیر پا نمیگذارمشون.

من برای همیشه مال خودِ خودِ خودت می مونم...

۲۸ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۲۷
علی ...

تو

یادگار روزهایی هستی که...

نه فراموش می شوند

و نه تکرار...

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۲۰
علی ...

یادته؟

یادته بهم گفتی که نگران نباش؟

یادته گفتی فکر و خیال ممنوع؟

اصلا برام نوشتیش که یادم نره...

یادت نیست؟

اون مجله جدول، اون مداد، اون تراش و پاک کن شاهدن

ولی هیچ وقت نشد که نگرانت نباشم...

هیچ روزی نیومد که فکر و خیال نکنم

و حالا این فکر و خیالا، این نگرانی ها

هزار برابر شده....

برات دعا میکنم....

برام دعا کن.

بد جور بریدم م....

بد جور له شدم.

۲۰ شهریور ۹۳ ، ۰۳:۲۰
علی ...